در عجبم که نیمه شب ماه نشسته در برم
حسرت روزگارها مانده به روی دفترم
باز من و فرار از این شهر پر از صدا و نور
کشتی زخم خورده ای خسته کنار بندرم
هر چه نگاه می کنم شهر پر از غریبه و
قهقهه ها تبر تبر ریخته بر تن ترم
این گذر دقیقه ها قصه ی سنگ و جام می
رنگ خوشی بریده تر زخم گرفته بسترم
حال مرا مپرس ای خوب ترین بهانه ها
می گذرد بهارها باز دوباره بدترم
حال منم سپیده تر در حرم ظهور تو
کو تپشی که گیرد این قرص نگاره از سرم
شور منم غزل منم حسرت تازه تر منم
آه که واژه ی تو را باز دوباره از برم
در شب فوت شعر و در ماتم بی قصیدگی
راز شبانه می دهد گلشنی از شبسترم
غزل "قرص نگار" از دفتر اشعار "دیوان غزلیات ایمان"