وقتی که مرغ هم ز سر سفره پر کشید
مادر ز شرم سفره خالی به سر کشید
دستان پر ز خالی بابا به پشت در
مادر دوباره دست به چشمان تر کشید
چشم پدر به چشم من و دستهای او
گویی ز غصه زهر هلاهل به سر کشید
خواهر برفت گریه کنان سوی دفترش
پرواز را برای مرغک بی بال و پر کشید
مرغی که پر کشیده و رفته به آسمان
روی زمین برای خودش یک پدر کشید
آمد پدر دوباره ز در، مادرم ز درد
آه از درون سینه چه جانسوزتر کشید
جنس گران و این همه مامور سرکشی
مامور را ببین که سر بیثمر کشید
دلال و رشوه و آتش به جان خلق
کی میتوان تنفس راحت ز شر کشید
خون آمده به جوش، خدا، تا به کی؟ چرا؟
باید ز دست محتکر بی پدر کشید
مرغ و خروس هم خجل از نرخ بیخودی
این قیمت گران نتوان بار خر کشید
91/5/3
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/5/3 در ساعت : 11:34:5
| تعداد مشاهده این شعر :
1026
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.