یک آه سرد نیم شبی از جگر برآ
سرکوب پرفشانی چندین سحر برآ
با نشئهٔ حلاوت درد آشنا نهای
چون نی به ناله پیچ و سراپا شکر برآ
ای مدعی! حریفی ما جوهر تو نیست
با تیغ تا طرف نشوی بی جگر برآ
غیریت از نتایج طبع درشت توست
اجزای آب شو ، ز دل یکدگر برآ
افسردگی، تلافی جولان چه همت است
ای قطره ! از محیط گذشتی ، گهر برآ
پرواز بی نشانی از این دشت مفت نیست
سعی غبار شو همه تن بال و پر برآ
جسم فسرده نیست حریف رساییات
بشکسته طرف دامن سنگ ای شرر برآ
تا جان بری ز آفت بنیاد زندگی
زین خانه یک دو دم ز نفس پیشتر برآ
ناصافی دلت غم اسباب میکشد
آیینه صندلی کن و از دردسر برآ
کثرت، جنون معاملگی های وحدت است
آیینه بشکن ازغم عیب و هنر برآ
کم نیستی ز شمع در تن عبرت انجمن
یک دانه کم شو از خود و چندین ثمر برآ
بیدل ! تمیزت اینقدر افسون کلفت است
از خویش آنقدر که ببالد نظر برآ
تاریخ ارسال :
1391/9/10 در ساعت : 21:16:50
تعداد مشاهده :
2515