ما رشتهٔ سازیم مپرس از ادب ما
صد نغمه سرودیم و نشد باز لب ما
چون مردمک، آیینهٔ جمعیت نوریم
در دایرهٔ صبح نشستهست شب ما
بیتابی دل آتش سودای که دارد ؟
تبخال به خورشید رساندهست تب ما
هستی چو عدم زین من و ما هیچ ندارد
بی نشئه بلند است دماغ طرب ما
ابرام تک و تاز غباریم درین دشت
جانیکه نداریم چه آید به لب ما ؟
چون ذره پراکندگی انشای ظهوریم
جز ما نُقطی کو که بُود منتخب ما ؟
تا معنی اسرار پری فاش توان خواند
مکتوب به کهسار برید ازحلب ما
گمگشتهٔ تحقیق،خود آوارهٔ وهم است
ما را بگذارید به درد طلب ما
نی قابل عجزیم ، نه مقبول تعین
از ننگ به آدم که رساند نسب ما ؟
پیداست که جز صورت عنقا چه نماید
آیینه ندارد دل بیدل لقب ما
تاریخ ارسال :
1391/10/10 در ساعت : 11:56:47
تعداد مشاهده :
2478