ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  
آخرین اخبار
۞ :: پیکر علیرضا راهب روز شنبه (هفتم تیرماه) تشییع می‌شود
۞ :: مومنی، حوزه هنری را «مومنانه» اداره کرد
۞ :: قزوه: تغییر مدیریت در حوزه هنری، آرام، حساب‌شده و عاقلانه بود
۞ :: مجموعه سروده‌های سیده بلقیس حسینی،‌ شاعر فارسی‌زبان هندوستانی، در مجموعه‌ای با عنوان «در انتظار جمعه آخر» منتشر شد.
۞ :: اختصاصی : شب استاد حمید سبزواری با عنوان پدر شعر انقلاب
۞ :: اختصاصی : کیش برای پنجمین بار شعرباران می‌شود
۞ :: سیروس مشفقی (شاعر) درگذشت
۞ :: اختصاصی : ویژه برنامه " مناجات در ادب فارسی"
۞ :: اختصاصی : گزارشی از برگزاری شب شعر بزرگ قدس در گروه بین المللی هندیران در واتساپ
۞ :: نشست ادبی «از آزادسازی خرمشهر تا آزادسازی قدس»
۞ :: شاعران و نویسندگان برای «فلسطین آزاد» قلم می‌زنند
۞ :: اختصاصی : محمدعلی عجمی، شاعر تاجیک درگذشت.
۞ :: نخستین دوره مجازی کارگاه تخصصی شعر هیأت برگزار می‌شود
۞ :: سروده‌ای از رضا اسماعیلی؛ تو ارتفاع شهادت، «مُطهری» بودی
۞ :: اختصاصی : هفتادو هشتمین جلسه انجمن ادبی بیدل دهلوی در تاریخ 29 فروردین 1399 به نام "شب سعدی"
۞ :: «دکتر حسن انوشه» سرپرست گروه نویسندگان دانشنامه ادب فارسی درگذشت
۞ :: شاعران، چهلم یاور همدانی را مجازی برگزار کردند
۞ :: اختصاصی : برنامه شب زنده یاد استاد دکتر سید حسن حسینی شاعر و منتقد ادبیات انقلاب اسلامی در گروه بین المللی هندیران
۞ :: اختصاصی : حاج محمود اکبرزاده شاعر و مداح مشهدی درگذشت
۞ :: تمدید مهلت ارسال آثار به کنگره شعر نرجسیه تا ۲۲ فروردین‌ماه



کارگاه شعر


هنر خلاق شعر (3)

وحید ضیائی

اکتشافات شاعرانه یا ارتباطات میان واژگانی


شوخی معلمانه ای داشتیم در دوره ابتدایی که وقتی معلم روی تخت سیاه مطلبی می نوشت دانش آموزی پشت سرش شلوغ می کرد ، حرف می زد یا ... او ناگهان برگشت و با گچ در دستش فرد خاطی را هدف قرار می داد بقول معروف مچ طرف را می گرفت ، این حرکت متحیرالعقول ، با سوال بچه ها مواجه می شد که : " آقا چطور او را دیدید ؟ " می خندید و می گفت : " معلم ها پشت سرشان هم دوتا چشم دارند اما کسی نمی داند و این مختص ما هاست !!" کاریکاتور مردی کلاه بسر که پشت به ما کرده و از شانه هایش دو چشم زل زده اند به ما ، اثری از کاریکاتوریست اردبیلی جناب علیزاده است که برای من تداعی گر همان حال و احوال بوده است . ناگفته نباشد که این سبک هنری هم در شعر و هم در نقاشی سابقه طولانی دارد " و پیروان این مکتب کوشیده‌اند که جهان بینی خود را از طریق شعر انتقال دهند. درواقع شعر را، رکن اساس زندگی می‌دانند زیرا عقیده دارند که شعر باید و می‌تواند مشکل زندگی را حل کند " ... در درس های پیش گفتیم که بعد از مراحل دیدن یا نگریستن دقیق و هدفمند و سعی در توصیف بی پرده از موقعیت یا هدف مورد نظر ابزار واژگانی ما با توجه به بار عاطفی و معنایی موجود در آن مهمترین مسئله در انتقال این تخیل تصویری در قالب سطور واژگانی است . تصویر نان پختن را همه مان همراه با بوی مطبوع و مزه ی نان تازه در خیالمان داریم و می دانیم جوش شیرین زدن به نان سنتی دیرینه در پختن آن بوده است . پس ما یک تصویر خیالی با کلی بو و رنگ و طعم و مزه داریم ، صمیمی و دوستداشتنی . شاعر اما وقتی با تخیل خویش در فضای نانوایی قدم می زند از ترکیب این تصاویر و بوها و اشیاء و آدمها و واژگانی که برای نامیدن اینها به کار می بریم ، ناگاه با کلمه ای مواجه می شود که بار عاطفی چند پهلو دارد " شیرین " ، شیرین هم شیرینی است ، هم نامی دخترانه ، هم شخصیتی تاریخی هم از شاخص های شخصیتی شعر کهن و یاداور خسرو شیرین ، داستان زیبای نظامی ... این ملغمه ی عاطفی – معنایی با آن تخیل و دقت در اجزا و شرایط نان پختن و با توجه به " حال و هوای شاعر " یک چنین سطری را می آفریند : " نانوا هم جوش شیرین می زند / بیچاره فرهاد ... "

دقت کنید ، نانوا و جوش شیرین زدن به نان در یکطرف ترازوی شعر و شیرین و فرهاد و جوش زدن برای عشق در کفه دیگر شعر توازنی زیبا می آفرینند که نتیجه اش تبسمی شیرین از کشفی ناگهانی است که توسط شاعر انجام گرفته است . استفاده ازاصطلاح ِ " جوش زدن ِ برای کسی یا چیزی " در این شعر به نفع شاعرانگی آن تمام شده است . خوب ، پس دقت در عناصر موجود ، تسلط بر واژگان و اصطلاحات و در نهایت برداشت خلاقانه شاعر حاصلش یک اتفاق شاعرانه بوده است . مثال بعدی را بخوانید : " اظهار عجز پیش ستمگر ز ابلهیست / اشک کباب موجب طغیان آتش است " :


1- همگی ما تصویری ذهنی از کباب پختن داریم . همگی ما از ریختن روغن کباب روی زغال تفدیده و بوی خوش آن لذت برده ایم . از گر گرفتن زغال و شعله زده روغن روی کباب ... ( اینجاست که می گویند : وصف العیش نصف العیش ! )

2- اما اینکه روغن ریزان کباب را به اشک کباب تشبیه کنیم این همان کشف گاه کودکانه ی شاعرانه است .

3- حالا می ماند برداشت ما از این فضای دود و منقل و سیخ و کباب : شاعر می خواهد از این تصویر پندی حکمت گونه به ما بدهد ، پندی که از تجربه ی او ناشی می شود : چنانچه اشک ریختن کباب پیش شعله های آتش موجب گر گرفتن بیشتر آن می شود ، اظهار ناتوانی و عجز و لابه هم برای ستمگر جماعت ، پررویی و خشم و بی ادبی بیشتر او را حاصل می گردد .

4- حالا اینکه این شعر " موزون و مقفا سروده شده ربطی به شاعرانگی آن ندارد چون ساختار شاعرانه موجود و کشف رابطه های همسو ، آن اتفاق شاعرانه را موجب می شود . مثل شعر اول که سطری بیش نبود .

مهمترین اصل در سرایش شعر ، آن نوع دگر دیدن و زندگی کردن است بقول مولانا : " گرچه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم/ عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن " .
این نوع دگر خندیدن ، چشم شستن و نوع دگر دیدن و ... همه حاصل نوع دیگری از زندگی کردن است . مثال آن درختی که هر روز می بینیم و تنها یک نفر بود که فکر کرد : درخت مثل انسان است با یک سر و بسیار دست و پا ... اما سری که از زمیت تغذیه می کند ، مثل آدمی که س و ته توی خاک دفنش کرده باشند ، بعد نتیجه گرفت که درختی که سر توی زمین دارد ، فکر کردنش زمینی است و نتیجه محصولش لذتی زمینی و انسان که سر بر آسمان دارد ، از آسمان است که تغذیه می شود و محصولش نیز باید آسمانی باشد ! بقول پسرک سریال خانه سبز " مسخره است ... نه ؟! " درست می گویید : شعر درست به همان اندازه ی سادگی تخیل کودکانه بی ریا و به ظاهر سبک است اما این کشف روابط بین موضوعات است که به هر سوژه ای عمق می بخشد و اگر شاعران و نویسندگان بزرگ " هنوز هم دنبال آن لحظات ناب کودکی یا بازگشت و دوستی با کودک درونشان هستند " دلیلی جز پرداختن ناب به مسائل پیرامون و کشف دنیا به ساده ترین وجوه نبوده و نیست .


• تصور مردی که پشت به ما دارد و روی شانه های کتش دو چشم بینا به ما غیظ کرده اند ، یا مردی نشسته روی یک تلی از خاک با عصای در دست و کوله پشتی در دست دیگر ، که به جای تن اش یک قفس بزرگ قرار دارد با دو پرنده سفید توی آن که ردایی بر دوش آن است و کلاهی که روی قفس است ، انگار که کل سر و بدن مرد نشسته قفس باشد – که هست – همه حاصل نوعی نگاه ِ فراواقعی به اشیاء و اتفاقات آدمهای پیرامون ماست . در شعر نیز کم نداریم : " باغ مرا / ده قطره باران آبرو داد / انگشت هایت ! " یا " قـــــــــناري كوچولوي من / جـــــــوري زير آواز مي زنه / كه همه مي گيم به هم ديـگه:/ " نكنه قفـــس ساز مي زنه! " / خدا نكـــــــرده اگه تو هـم / يـه روزي افتـــادي تو قفس / هر چي دلت مي خواد بـخون / بخون، بخــــون، همينو بس! " .


• سبک هندی به واسطه " تعبیرات و تشبیهات و کنایات ظریف و دقیق و باریک و ترکیبات و معانی پیچیده و دشوار و تصویری " ، سبک های سوررئالیستی در شعر ( سهراب سپهری یا فدریکو گاریا لورکا ) ، همه به نوعی بهترین گزینه ها برای کشف اینگونه ارتباطات در فضایی خیال محور هستند . هر چند عالمانی چون سهروردی مباحثی در تفاوت بین خیال و تخیل داشته اند اما در آنچه مربوط به بحث ما می شود ، بررسی عناصر تخیل مهم و اساسی است . مبحث بعدی ما شیوه ها و آرایه های ادبی در شعر می باشند .








بخش های اول و دوم را در همین بخش ( کارگاه شعر ) بخوانید .


تاریخ ارسال :   1392/5/16 در ساعت : 13:13:23       تعداد مشاهده : 3790



کسانی که این مقاله را می پسندند :



ارسال نظر :

علی‌رضا رضایی (مجنون)
1392/5/16 در ساعت : 16:55:26
سلام اقاي ضيايي
خيلي عالي هست اين كارگاه
واقعا مفيد و موثر هست

موفق باشيد
هادی ارغوان
1392/5/16 در ساعت : 18:40:4
درودبرشما
بسیارمفیداست
بازدید امروز : 4,234 | بازدید دیروز : 18,002 | بازدید کل : 121,535,465
logo-samandehi