ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  
آخرین اخبار
۞ :: پیکر علیرضا راهب روز شنبه (هفتم تیرماه) تشییع می‌شود
۞ :: مومنی، حوزه هنری را «مومنانه» اداره کرد
۞ :: قزوه: تغییر مدیریت در حوزه هنری، آرام، حساب‌شده و عاقلانه بود
۞ :: مجموعه سروده‌های سیده بلقیس حسینی،‌ شاعر فارسی‌زبان هندوستانی، در مجموعه‌ای با عنوان «در انتظار جمعه آخر» منتشر شد.
۞ :: اختصاصی : شب استاد حمید سبزواری با عنوان پدر شعر انقلاب
۞ :: اختصاصی : کیش برای پنجمین بار شعرباران می‌شود
۞ :: سیروس مشفقی (شاعر) درگذشت
۞ :: اختصاصی : ویژه برنامه " مناجات در ادب فارسی"
۞ :: اختصاصی : گزارشی از برگزاری شب شعر بزرگ قدس در گروه بین المللی هندیران در واتساپ
۞ :: نشست ادبی «از آزادسازی خرمشهر تا آزادسازی قدس»
۞ :: شاعران و نویسندگان برای «فلسطین آزاد» قلم می‌زنند
۞ :: اختصاصی : محمدعلی عجمی، شاعر تاجیک درگذشت.
۞ :: نخستین دوره مجازی کارگاه تخصصی شعر هیأت برگزار می‌شود
۞ :: سروده‌ای از رضا اسماعیلی؛ تو ارتفاع شهادت، «مُطهری» بودی
۞ :: اختصاصی : هفتادو هشتمین جلسه انجمن ادبی بیدل دهلوی در تاریخ 29 فروردین 1399 به نام "شب سعدی"
۞ :: «دکتر حسن انوشه» سرپرست گروه نویسندگان دانشنامه ادب فارسی درگذشت
۞ :: شاعران، چهلم یاور همدانی را مجازی برگزار کردند
۞ :: اختصاصی : برنامه شب زنده یاد استاد دکتر سید حسن حسینی شاعر و منتقد ادبیات انقلاب اسلامی در گروه بین المللی هندیران
۞ :: اختصاصی : حاج محمود اکبرزاده شاعر و مداح مشهدی درگذشت
۞ :: تمدید مهلت ارسال آثار به کنگره شعر نرجسیه تا ۲۲ فروردین‌ماه



کارگاه شعر




مقايسه و بررسي تصوير و توصيف در شعر معاصر و كلاسيك فارسي با تاكيد بر تصاوير اشعار نيما



دكتر احمد رضايي عضوگروه زبان و ادبيات فارسي دانشگاه قم



1ـ تصوير و توصيف در شعر
«تصوير در شعر ،‌بياني است كه به صور ذهني حاصل از دريافتهاي حسي شاعر زندگي مي بخشد،‌ به عبارت ديگر ،‌سبب مي شود تا خواننده احساس كند كه چيزي را به گونه اي متمايز مي بيند،‌ لمس مي كند،‌ مي بويد يا
مي شنود.»1 يعني شاعر دريافت خاصي دارد كه سبب مي شود به واسطه چنين دريافتي اشيايي را كه همه روزه
مي بينيم به گونه اي ديگر القا كند،‌ به گونه اي كه گويا اين اشيا را به نوعي ديگر مي بينيم. نكته اي كه تولستوي نيز به اشاره كرده و اذعان مي كند كه ما به واسطه عادت اشياء اطرافمان را نمي بينيم و هنرمند، با ديد ديگر آنها را كشف مي كند.2 سارتر در تعريفي از تصويري مي گويد: «تصوير عبارت از نحوه خاص ظهور يك شئ در شعور انساني است و يا به طريق اولي، تصوير ، طريقه خاصي است كه شعور انساني، ‌به وسيله آن ، يك شي را به خود ارائه مي دهد3.» چنان كه پيداست در اين تعريف نيز درك روشني از تصوير ارائه نگرديده است. از آنجا كه تصوير
(image) معادل تخيل دانسته شده4، مانند تخيل تعريف دقيق و جامع و مانعي از آن ارائه نگرديده است. مي توان گفت تصوير هر نوع دريافت شاعر از اطراف خويش و ارائه آن به واسطه تشبيه،‌ استعاره و... است،‌ چه اين دريافت شاعر حسي باشد و چه انتزاعي. شايد به خاطر همين دريافت شاعر چيزي از اطراف وارائه اين نگرش ،‌ باشلار اعتقاد دارد «تصوير، يك ادراك حسي ميرا نيست،‌ بل زباني است كه زاده مي شود»5. اهميت تصوير در شعر تا بدان حد بوده است كه هنر شاعر و توان وي بستگي به ميزان خلق تصاوير داشته است. بر همين مبنا رمانتيك ها اعتقاد داشتند: «تماميت كمال در زبان تصويري آن است ونه در تقرير و بيان اصول عقلاني، از اين رو، شعر كلاسيك كه تنها به جنبه هاي عقلاني مي پرداخت آماج انتقاد گشت.»6
تاكيد بر تصوير تا آنجاست كه عده اي اعتقاد داشتند كه شعر بايد به حدي تصويري باشد كه پيش چشم شنونده و خواننده حاضر گردد7 و ازرا پاند يكي از اهداف مهم و غايي شعر را نقاشي كردن آنچه مي بينيم دانست،8 يعني شاعر بايد چونان نقاشي زبردست به نقاشي بپردازد و دريافت خويش را براي خواننده و مخاطب نقاشي نمايد و هيوم نا كامي كالريج به عنوان شاعر را غفلت وي از تصاوير مي دانست.9 هيوم عقيده داشت: «زبان مستقيم، شعر است و از اين جهت مستقيم است كه سر و كارش با تصاوير است... شعر جديد بيشتر به مجسمه سازي شباهت دارد تا به موسيقي، زيرا بيشتر چشم را مخاطب قرار مي دهد تا گوش را، و بايد تصاوير را قالب ريزي كند يعني گل جان را در قالب شكل دقيق مي ريزد و تصويري بصري مي سازد كه به خواننده منتقل
مي شود.»10
در هر صورت مجموع اين سخنان و نظريات نشان مي دهد كه تصوير اهميتي فوق العاده در ساختمان شعر دارد و شاعر توانمند كسي است كه معاني را در قالب تصاويري ارزنده ارائه كند. نبايد تصور كرد كه هر شعري كه تصويري نيست،‌ از مقوله ادبيات خارج مي شود؛ از طرفي نمي توان هر تصويري را يك تصوير كامل دانست بلكه بايد توجه داشته تصاوير شعر بايد شرايط و ويژگيهايي داشته باشند تا به واسطه اين شرايط ارزشمند به
حساب آيند.
2- ويژگي تصاوير
1- اولاً تصاوير ارائه شده از سوي شاعر نبايد بسيار كلي باشد كه تصور گردد هيچ گونه بينش فردي در آن به كار نرفته است.
2- تصوير شاعرانه بايد به همراه بار عاطفي باشد وصرفاً يك تصوير پوچ نباشد،‌ مثلاً اگر تصوير از رنج ارائه مي دهد تنها يك تصوير مثل فيلم نباشد، بلكه بار عاطفي آن ،‌نيز رنج را القا كند.
3- تصاوير يك متن يا يك شعر نبايد گسسته و از هم جدا باشند؛ بلكه بايد منسجم باشند يك كل را ارائه دهند، يعني «بين تصاوير پل زده مي شود و سرانجام انسجام ساختمان ايجاد مي گردد.»11
4- از آنجا كه شعر در تلاش است عواطف را بيان كند هر چه تصاوير عيني تر باشند، در القا اين مفاهيم موفق تر است.
5- تصاوير بايد داراي قدرت القايي فراوان و تعميم دادن باشند. مثلاً اگر ما واژه «خون» را در يك شعر بخوانيم،‌ بسرعت از بسياري از مفاهيم وابسته به آن آگاه مي شويم، به ياد زندگي،‌ مرگ درد، قرباني و نظاير آن مي افتيم.12
در هر صورت يك تصوير شعري نبايد تنها يك تصوير عيني صرف به حساب آيد، زيرا در اينجا بحث شعر است و بي گمان بايد همراه عاطفه باشد،‌ به همين دليل ريچاردز مي گويد:‌ «هميشه به كيفيت حسي تصوير اهميت بيشتري از حد داده اند، آنچه تصوير را مؤثر مي كند بيشتر خصلت آن است به عنوان واقعه اي ذهني كه به نحوه عجيبي با احساس ارتباط يافته است تا وضوح آن.»13
با اين توصيف بايد در نظر داشت كه همانطور كه بيشتر اشاره شد تصويري كه از چنين بار عاطفي تهي است؛ تنهايك نقاشي يا تصوير است، نه يك تصوير شاعرانه.
3- ارتباط تصوير و معني
با اندكي تامل مي توان دريافت ارتباط و معناي شعر در زبان فارسي در همه انواع شعر يكسان نيست در پاره اي اشعار گويا تصاوير جداي از معني هستند و بدون آن نيز معني نقصي ندارد، در برخي اشعار، تصاوير معناي شعر را موثرتر جلوه مي دهند و در پاره اي ديگر از اشعار، معني و تصوير چنان با هم پيوند خورده اند كه جدا شدن اين دو از يكديگر غير ممكن است و گوئيا معني تنها در همين تصاوير مي تواند مؤثر و قابل بيان باشد.
با توجه به اين مطالب مي توان گفت رابطه صور خيال يا تصوير با معني در آثار متنوع ادب فارسي به اين شرح است:
1- معني از پيش در ذهن گوينده معلوم و مشخص است،‌ اين معني ناشي از برخورد عاطفي گوينده يا شاعر با موضوع نيست، اين معني از پيش معين را مي توان با زباني ساده و عاري از هر گونه تصوير بيان نمود، نويسنده به قصد بزرگ جلوه دادن معني، آن را با تصوير همراه مي كند. بسياري از قصايد مدح آميز شعر فارسي چنين هستند.
2- معني به دليل برخورد عاطفي نويسنده يا شاعر با موضوع در ذهن شكل گرفته است يا چنين
مي نمايد؛ در اينجا نيز اگر چه معني از قبل در ذهن گوينده يا نويسنده بوده است،‌ تنها قصد انتقال آن ندارد، بلكه مي خواهد احساسي در مخاطب برانگيزد در اينجا تصوير براي برانگيختن احساسي است، اينجا نيز معني مي تواند ساده باشد و به همراه تصويري نباشد،‌ لكن تاثير خود را از دست مي دهد،‌ تعزلات قصايد نمونه اي از اين گونه اند.
3- نوع سوم، معني و تصوير با يكديگر پيوند ذاتي دارند،‌ اگر تلاش شود كه اين دو از هم جدا شوند،‌ آن گاه معني ديگري خواهيم داشت. تصوير در اينجا بيش از آنكه به كار تزيين يا تاثير گذاري بپردازد،‌ وظيفه ايضاح معنايي را دارد كه از بيان مي گريزد.14
بنابراين اگر شعر بتواند بدان پايه و مايه برسد كه تصوير جزء لاينفك و جدا ناشدني آن گردد؛ كمال يافته است و اگر بخواهيم با چنين ديدگاهي شعري را بسنجيم اجزا يك شعر بايد داراي چنين خصوصيتي باشند و به قول اخوان:‌ «يك قطعه شعر خوب، با همه سادگي، آن چنان تركيبي است و اجزاء آن با هم آن چنان پيوستگي و هماهنگي كامل دارند؛ كه اگر نا تندرستي و نقصي در هر يك از اجزا وجود داشته باشد،‌ مجموعه واحد را از توفيق و كمال دور نگه مي دارد و بالنتيجه از تخييل و تاثير و ثبت و القا كه هدف اصلي است،‌ بي بهرگي نصيب
مي شود.»15
4- تصوير و توصيف در شعر نيما
اگر اندكي در آثار نيما تامل و تدقق كنيم در مي يابيم كه وي موكداً ابراز مي كند كه شعر بايد وصف كند و گويا عقيده دارد «شعر كهن از چنين مشخصه اي برخوردار نبوده است يا اينكه از وصفي كه منظور نيماست دور است. و اشاره مي كند «شعر ما ]بايد[ در صورت موزن و در باطن مثل نثر تمام وقايع را وصف كننده باشد.»16 زيرا به عقيده او اساس و منظور هنر تصوير و توصيف است. در عالم هنر دانستن تنها كفايت نمي كند؛ اينكه انسان نسبت به چيزي آگاهي داشته باشد،‌ كافي نيست هنر مي خواهد نشان بدهد و به تصوير بكشد17 و اگر در اين هدف موفق شد هنر به كمال رسيده است، نيما اين ويژگي هنر را مكرراً گوشزد مي كند كه: «هنر در خوب وانمود كردن و بر روي پرده آوردن است،‌ با قوت ساختن چيزهايي كه مردم ديده اند. پيش چشم آوردن چيزهايي كه مردم نديده يا نسبت به آن بي اعتنا گذشته اند. هنرمند بايد انصاف بميان آورده از خود بپرسد: آيا گفتن چه لزومي داشت و آيا اين شعر كه مي خواهد نام اورا بسر زبانها بيندازد چه بمردم مي دهد كه خودشان نداشته اند؟»18 يعني شاعر اگر توانست خوب نشان دهد و خوب وصف كند طوري ديده كه ديگران نديده اند و اين ديد شاعر چيزي تازه به مردم داده است. وي نشانه هاي ادبيات نوين و جديد را در چنين رويكردي مي داند از نظر وي تنها پس و پيش كردن مصرعها و يا دگرگوني در قافية شعر نشان تحول در ادبيات نيست بلكه «ادبيات ما بايد از هر حيث عوض شود. موضوع تازه كافي نيست و نه اين كافيست كه مضموني را بسط داده،‌ به طرز تازه اي بيان كنيم،‌ نه اين كافي نيست كه با پس و پيش آوردن قافيه و افزايش و كاهش مصراع ها يا وسائل ديگر ، دست به فرم تازهاي زده باشيم. عمده اين است كه طرز كار عوض شود و آن مدل وصفي و روايي كه در دنياي با شعور آدم هاست،‌ به شعر بدهيم (نكته اي كه هنوز هيچ كس به آن پي نبرده است و شايد فرنگي هايي هم كه نمونه هايي تازه اي از اشعار ما مي برند بزودي اينها را در نيابند) تا اين كار نشود هيچ اصلاحي صورت پيدا نمي كند،‌ هيچ ميدان وسيعي در پيش نيست.»19 آنچنان كه پيدا است،‌ نيما اصل اساسي تحول و نوگرايي شعر جديد را كه موجب تمايز و تفاوت آن از شعر گذشته مي شود؛ همين ويژگي «وصفي و روايي» آن مي داند و معتقد است كه اگر چنين اصلي رعايت شود، تحول به وجود آمده است. نيما خود را نخستين كسي مي داند كه چنين حالت وصفي و روايي را در شعر فارسي به وجود آورده: «درتمامي اشعار قديم ما يك حالت تصنعي است كه به واسطه ي انقياد و پيوستگي خود با موسيقي اين حالت را يافته است كه هر وقت شعري را از قالب بندي نظم خود سوا مي كنيم مي بينيم تاثير ديگر دارد. من اين كار را كرده ام كه شعر فارسي را از اين حبس و قيد وحشتناك بيرون آورده ام،‌ آن را در مجراي طبيعي خود انداخته ام و حالت توصيفي به آن داده ام. از آغاز جواني كه دست بكار شعر هستم بزودي اين را دريافته بودم.»20 در هر صورت نيما از يكي از بديهي ترين اصول هنر يعني «تصوير به جاي تصريح» سود برده است.21
حميديان دركتاب داستان ديگر ديسي مي گويد: «به طور كلي از مهمترين خدمات نيما به شعر جديد اين بود كه غناي تصويري را كه در حدود عصر مشروطيت كاستي گرفته بود به شعر بازگرداند.»22 بايد توجه داشت كه تصويرگري نيما در شعر فارسي بي سابقه است و از نوع تصوير پردازي ماقبل از مشروطيت نيست؛ اين اصل پذيرفته اي است كه اصولاً صنايع بلاغي مثل تشبيه،‌ استعاره و... اساس تصويرگري اند ليكن بايد توجه داشت ويژگي تصاويري كه با نيما وارد شعري فارسي شد اصولاً با تصويرپردازي در اشعار ما قبل بسيار تفاوت دارد. در اينجا تلاش مي شود كه به اهم ويژگيهاي تصويري شعر نيما اشاره شود:
5-1- پيوند ساختاري در تصاوير بويژه در اشعار روايي
نخستين ويژگي تصاوير اشعار نيما پيوستگي اجزاي آن جهت القاي هر چه بهتر درونمايه شعر است؛ اين گونه نيست كه هر تصويري جداي از ساير تصاوير براي تفنن آمده باشد؛ همه تصاوير در پيوسته به يكديگرند و هر يك در كنار ديگري كامل مي گردد؛ بر خلاف شعر گذشته كه شعري مملو از تصاوير گوناگون است و هر تصويري جداي از ديگر تصاوير مي تواند كاويده شود.
چنين پيوستگي و وابستگي تصاوير را مي توان در اشعار متعدد نيما مثل ققنوس،‌ غراب،‌ مرغ غم،‌ مرغ مجسمه و ... مشاهده كرد.
مثلاً در شعر «غراب» مي توان ساختار تصاوير را بدين صورت بيان نمود:‌
1- غروب است و دايره خورشيد در ميان حجاب زرد غم فراگرفته است.
2- غرابي بر ساحل تنها نشسته است.
3- آبهاي همرنگ آسمانند.
4- درخت بلوطي به خاطر خزان زرد شده و روي سنگي سقوط كرده است.
5- نقطه سياهي از دور پيداست.
6- اين نقطه آدمي است كه قصد دارد پنهان از چشم ديگران جايي را براي درد دل كردن پيدا كند.
7- پس از اينكه فرد مذكور جايي پيدا مي كند،‌ غراب بي هيچ اضطرابي چشم در چشم او مي دوزد.
8- غراب چشم به راه مي دوزد تا خبري از شادي يا عذاب برسد.
9- غراب تنها بنيادهاي سوخته و ابري (حتماً ابر سياه) را به روي ساحل مهجور مي بيند.
10- انسان خلوت گزين و غراب چشم در چشم هم مي دوزند.
11- خلوت گزين با خود مي گويد:‌ غراب مايه غم است،‌ زشت است،‌ نشسته تا بر غم ديگران بيفزايد،‌ سراچه فكر را ويران مي كند.
12- خلوت گزيده به سوي غراب فرياد مي زند.
13- غراب توجهي نمي كند و فارغ و بي حركت نشسته است.
14- موجها عبوس مي آيند و مي روند.
15- مرد و غراب چيزي مي جوند.23
ساختار توصيفي اين شعر چون فضايي داستاني، بسيار دقيق است. غراب كه تداعي كننده شومي است به همراه زمان غروب كه به شب منتهي مي شود،‌ خزان،‌ بلوط شكسته و... فضايي غم آلود و شكننده اي را به نمايش گذارده اند،‌ حتي موجها عبوس هستند شاعر به جاي تصريح توصيف مي كند. اجزاي اين تصوير و توصيف چنان در هم تنيده شده اند. كه هر يك وابسته به ديگري است و بدون آن ناقص است. اگر غراب و احوال او را نيما بدانيم ژرف ساخت اين تصوير و توصيف تشبيهي مضمر است كه در كل متن گسترده شده است24.
5-2- سادگي تصوير
تصاويري كه نيما ارائه مي كند،‌ بسيار ساده و در دسترس است تصوير در هاله اي از استعارات يا تشبيهات ذهني پيچيده نشده‌، بلكه با زباني ساده ارائه مي شود در شعر اجاق سرد،‌ آنچه توصيف مي شود بسيار ساده است:
ـ مانده از شبهاي دورادور
بر مسير خامش جنگل
سنگچيني از اجاق خرد
اندور خاكستري سردي
همچنان كاندر غبار اندوده ي انديشه هاي من ملال انگيز
طرح تصويري در آن هر چيز
داستاني حاصلش دردي.25
يا در توصيف ماخ اولا،‌ تصويري كه ا ز رود ارائه مي شود بسيار ساده و قابل دسترس است:
ـ ماخ او لا پيكره ي رود بلند
مي رود نا معلوم
مي خروشد هر دم
مي جهاند تن،‌ از سنگ به سنگ
چون فراري شده اي
(كه نمي جويد راه هموار) 26
مجموعه اشعار نيما مملو از چنين تصاوير ساده ودر عين حال پوياست. «تخيل نيما از اين دست تخيلهاي وسيع نيست. تخيل او، تخيل ساده و لطيف يك روستايي است كه مي توان آغاز و انجامي براي براي او تصور كرد و در فاصله اين آغاز و انجام،‌ معاني ذهني او را – همچون كارواني از رهگذران آشناي چهره زندگي ـ دريافت و حس كرد و با زبان شعر او زمزمه كرد . نيما پريشان گويي نمي كند چرا كه انديشه وسيع او نيازي بدين گونه تظاهرات ندارد»27
5-3- دقت د رجزئيات تصاوير
ازديگر ويژگيهاي تصاوير نيما دقت در جزئيات است. او هيچ چيزي را وا نمي گذارد بخصوص مواردي كه در القاي مفاهيم بيشتر دخالت داشته باشند. «توصيف نيما از جزئيات به قدري دقيق است كه مي توان گفت شعر فارسي تا اين حد عينيات ملموس را در خود جاي نداده است.»28 مثلاً در شعر مانلي همه اجزاي داستان توصيف مي شود : زمزمه هايي دروني و گفتگوها، فضاي داستان، حركت مرد بر روي آب و... مثلاً هنگامي كه پري دريايي با مانلي گفتگو مي كند،‌ شاعر تمام فضا را توصيف مي كند:
ـ مرد درمانده به او هيچ نگفت
دسته اي از مرغان
بر فراز او گشت زده،‌دور شدند
مثل اين بود كه مي سوزد شمع
بر سر ناوي كان ناو مي آيد سوي ايشان نزديك29
كارشب پا يكي ديگر از اشعار كاملاً توصيفي و تصويري نيماست. شاعر تمام صحنه ها را نقاشي مي كند. در اينجا نيما به جاي خواننده، گوئيا با بيننده سر و كار دارد. او تلاش مي كند تمام مطالب متن را با جزئي ترين مشخصات به خواننده نشان دهد.
تصوير شاليزار:‌ شب است ،‌ماه مي تابد ،‌رود آرام در جريان است و «تيرنگ » بادم آويخته بر شاخه اي به خواب رفته است:
ـ ماه مي تابد رود است آرام
بر شاخه ي او جاي تيرنگ
دم بياويخته در خواب فرورفته ،‌ ولي در آيش
كار شب پا نه هنوز است تمام30
توصيف گوشه ديگري از شاليزار:
ـ در هوايي به مه اندوده شده
گرد مهتاب بر آن بنشسته
و ز همه رهگذر جنگل و روي آيش
مي پرد پشه و پشه است كه دسته دسته31
به هر روي اين تغيير صحنه و دقت در توصيف و تصوير در شعر فارسي بي سابقه است و نمونه هايي از اين دست در مجموعه اشعار نيما كم نيست اشعاري مانند روي جدارهاي شكسته،‌ لاشخورها، ‌ گم شدگان و ... نمونه هايي هستند كه نيما با دقت به تصوير آنها پرداخته است. به هر صورت اين عقيده اوست كه هر چه مشاهدات دقيق تر باشد،‌ كاراترند.32
5-4- توجه به زمان و مكان در تصوير
از ديگر ويژگيهاي تصاوير نيما توجه به مكان و خصوصاً زمان است. زمان و مكان نقش تعيين كننده اي در القاي مفاهيم و مضامين اشعار وي دارند. نيما در استفاده از زمان و مكان دقت فوق العاده اي به خرج داده است او معتقد است:‌ «ماده ي اصلي و توليد كننده ي انديشه هاي نويسنده با زمان و مكان بستگي دارد. كسي كه به رويه ي من ميل دارد بايد بگويد:‌ نويسنده لازم است لوازم جلوه هاي مادي انديشه هاي خود را در زمان و مكانشان پيدا كرده و به آنها رنگ وضوح و اثر بدهد و قضايا را با اشاره و بر طبق تداعي معاني در دماغ خواننده هاي خود بوجود نياورد»33
مثلاً در شعر مهتاب، ‌شاعر زمان سحر را برگزيده زيرا مثل سحر كه مرز ميان تاريكي و روشني صبح است روح شاعر نيز در برزخ ميان ياس و اميد مردد است 34
ـ نگران با من ايستاده سحر
صبح مي خواهد از من
كز مبارك دم او آورم اين قوم به جان باخته را بلكه خبر
در جگر ليكن خاري
از ره اين سفرم مي شكند 35
در انتهاي همين شعر به مكان شعر نيز اشاره مي رود كه مردي با كوله باري بر دوش بر در دهكده ايستاده است «شاعر يا پيام آور صبح در تاريكي سحر گاه از روي نااميدي بر دروازه دست مي سايد تا مگر دري براي ورود بگشايد و انتظار مي كشد مگر يك نفر از خفتگان بيدار شود و دري به روي او باز كند اما انتظار او بيهوده است.»36
ـ مانده پاي آبله از راه دراز
بر دم دهكده مردي تنها
كوله بارش بر دوش
دست او بر در،‌ مي گويد با خود:
غم اين خفته ي چند
خواب در چشم ترم مي شكند37
اگر توصيف شب، صبح،‌ روز و ... در شعر سنتي بيشتر براي هنر نمايي و آرستن سخن و تزئين كلام بوده و دخالت چنداني در معني نداشته است؛ در اشعار نميا زمان بيشتر براي القاي معني به كار مي رود و نوع تشبيهات و توصيفات حاصل از آن نيز در جهت بيان معني مورد نظر شاعر است.
از جمله اين زمانها كه اتفاقاً نيما بسيار از آن بهره برده،‌ شب است.‌در شعر «هست شب» كه بيان نوميدي،‌ ياس و نگراني او از اوضاع اجتماعي است،‌ سعي مي كند با توصيفات گوناگون از زمان شب‌،‌ به بهترين وجه و شكل ممكن،‌ چنين مفاهيمي را القا كند:‌38
ـ هست شب يك شب دم كرده و خاك
رنگ باخته است
باد نو باوه ي ابر از بر كوه
سوي من تاخته است
هست شب همچو ورم كرده تني گرم در استاده هوا
هم از اين روست نمي بيند اگر گمشده اي راهش را... 39
در شعر كار شب پا مكاني كه شاعر از آن سخن مي گويد «شاليزار» است در چنين فضايي ماه مي تابد،‌ رود آرام است چنين ماهي «در رود و محيط بسته شاليزار با ساقه هاي بلند وبرنج و در كنارش انواع نهالها و بوته هاي و علفهاي در هم با مهي غليظ،‌ فضايي تيره فام،‌ وهم انگيز و ابهام آفرين در لابلاي گياهي پديد مي آورد،‌ به طوري كه حتي شايد بتوان گفت تاريكي مطلق چه بسا گواراتر از بيمها و ترديدهايي باشد كه «در دل درهم و برهم شده » اين فضاي مه آلود برانگيخته مي شود. 40
در هر حال زمان و مكان (setting) در يك اثر ادبي موجب واكنش هاي گوناگون از جانب خوانندگان است و هر چه خواننده اي از نوعي زمان و مكان لذت خواهد برد.‌ بنابراين توانمندي و خلاقيت شاعر يا نويسنده در به وجود آوردن چنين واكنشي بسيار اهميت دارد.41
5-5- توجه به حالت مختلف افراد در تصاوير
نيما تلاش مي كند در ضمن تصاوير، به حالات دروني افراد مانند غم،‌ ناآرامي، تشويش و ... توجه كند و اين حالات را در تصاوير منعكس نمايد. حتي گفتگوي دروني افراد يا حديث نفس آنها را كه به نوعي بيان كننده اين حالات است نشان دهد . در شعر مهتاب ، نگراني شاعر از اوضاع و غافل بودن خفتگان ، باعث بي خوابي شاعر گرديده و چنين غمي خواب را چشم او «شكسته» است:
ـ نيست يكدم شكند خواب به چشم كس وليك
غم اين خفته ي چند
خواب در چشم ترم مي شكند 42
در بخش چهارم شعر اين حالت نگراني و تشويش،‌به گونه اي ديگر تصوير مي شود،‌ شاعر به اميد گشايش و فرجي بي قرار است ودستها را به هم مي سايد؛ چونان كسي كه پشت دري بسته منتظر گشودن در است:
ـ دستها مي سايم
تا دري بگشايم
بر عبث مي پايم
كه به دركس آيد
در ديورا به هم ريخته شان
بر سرم مي شكند43
در كار شب پا شاعر به طرق مختلفي سعي مي كند حالات شخصيت شعري را در محل كار يا كومه نشان دهد. حديث نفس يا گفتگوي شب پا با خويش، در واقع،‌بيان تشويش و نگراني دروني است. در تيرگي وحشتزاي شاليزار، گاهي بر طبل مي كوبد،‌ گاهي در شاخ مي دمد،‌ لكن هيچ كدام از اين كارها تسكين دهنده اندرون مشوش او نيستند؛ در چنين شب «موذي» ،‌ «گرم» و «دراز» كه همگي شرايط رنجش و ناآرامي را فراهم كرده اند؛ فكر و ذكر شب پا در خانه و در كنار فرزندان گرسنه اش است:
ـ هر دمي با خود مي گويدباز:
«چه شب موذي و گرمي دراز!
تازه مرده است زنم
گرسنه مانده دوتائي بچه هام
نيست در كپه ي ما مشت برنج
بكنم با چه زبانشان آرام 44
جاي جاي اين شعر،‌ بيان چنين حالت نگراني و اضطراب است . شب پا اگر چه در شاليزار است،‌ ناگهان مرغ فكرش او را به دورون «نپار» و كومه رهنمون مي شود.
ـ ليك فكريش به سر مي گذرد
همچو مرغي كه بگيرد پرواز
هوس دانه اش از جا برده
مي دهد سوي بچه هاش آواز
مثل اين است به او مي گويند
(بچه هاي تو دوتائي ناخوش
دست در دست تب و گرسنگي به جا مي سوزند
آن دو بي مادر تنها شده اند
مرد!
برو آنجا به سراغ آنها
در كجا خوابيده اند؟
به كجا يا شده اند؟)45
«احوال دروني متعدد،‌ متنوع و متناوب كه در قبال سه عرصه:‌ محل كار‌، كومه،‌ محيط و روابط اجتماعي در او برانگيخته مي شوند با جابجايي مداوم و با فشردگي خاصي غوغا و ملغمه اي عجيب در درون او پديد مي آورند.»46 و شاعر تلاش كرده است همه اينها را به تصوير بكشد و به خواننده منتقل كند و بدين گونه او را تحت تاثير قرار دهد.
5-6- اقليم گرايي يا محلي نماي تصاوير
5-7- توجه به طبيعت در تصاوير
5-8- فرديت در تصاوير
تصور مي شود اين سه مقوله سخت به هم پيوسته اند؛ يعني اقليمي بودن تصاوير نيما،‌ با توجه وي به طبيعت آميخته است واين دو مشخصه،‌ تصاوير شعر وي را شخصي نموده اند.
جاي جاي تصاوير اشعار او نشان مي دهد كه طبيعت شعر وي، همان طبيعت ثابت فارسي نيست بلكه اين طبيعت رنگ و بوي خاصي دارد قبل از نيما «شاعر خراساني و شاعر مازندراني شعر شان هيچ تفاوتي نداشت افق بينش طبيعت بر اساس ديد پيشينيان يك حالت ثابت و رنگ مخصوص به تمام شعرها مي داد اگر گه گاه خصوصيت يكي از نواحي در شعر شاعري به چشم مي خورد،‌ بسيار اندك مايه و نا چيز مي نمود و نيما بار ديگر اين دريچه را به روي شاعران روزگار ما گشود.»47
در واقع نيما به شعر رنگ «اقليمي» و «محلي» داد؛ اين رنگ در حوزه هاي مختلف شعر يعني واژگان، ‌اسامي ، تصاوير و ... قابل ملاحظه است و همانطور كه ذكر شد چنين رويكردي قبل از وي در شعر فارسي بسيار كم رنگ بوده است «در گذشته، تصاوير شعري گويندگان ،‌اغلب حاصل مطالعه اي بود كه در آثار شعراي قبل از خود داشتند وبسياري تشبيهات و مجازها در شعر گويندگان ملاحظه مي شد كه خود آنها درست نيم دانستند از كجا آمده؛‌ ولي در شعر نيمايي كوشش بر آن است كه صور خيال هر شاعر از تجربه شخص او سر چشمه گيرد به همين دليل مي توان «صبغه اقليمي» يا رنگ محلي را در شعر شاعران نيمايي احساس كرد.»48
مي توان گفت «آدم هاي كنجكاو هر شعري از نيما بخوانند، جابجا،‌ رنگ ها و نشانه هاي طبيعت و زندگي و رسوم و رفتار و حتي گفتار مازندراني را در آن خواهند يافت»49 جلو هاي اقليمي و محلي در شعر نيما به دو صورت آمده اند:
الف: اشعاري كه كل ساختار آن جلوه اي محلي دارند مثل كار شب پا.
ب: اشعاري كه برخي قسمت هايي آن بيانگر صبغه اقليمي و رنگ محلي اند.
گروه دوم (ب) جاي جاي اشعار نيما را فرا گرفته است. تنها در حوزه ساختار هاي تشبيهي حدود 11% درصد از تشبيهات،‌ بيانگر حال و هواي محلي اند يعني اجزا و اركان تشبيه از عناصري است كه در محدوده زندگي شاعر بوفور ديده مي شود:
ـ در درون كومه ي تاريك من كه ذره اي با آن نشاطي نيست
و جدار دنده هاي ني به ديوار اطاقم دارد از خشكيش مي تركد
ـ چون دل ياران كه در هجران يار ـ
قاصد روزان ابري! داروگ كي مي رسد باران؟50
زمينه تشبيه و عناصري مانند كومه ،‌داروگ و ساختار مشبه .‌همگي عناصري هستند كه در منطقه و محل زندگي شاعر وجود دارد. شاعري كه در منطقه اي ديگر زندگي مي كند با چنين عناصري سر و كار ندارد. يا شاعر در تصويري ديگر، اجاق خردي را همراه با خاكستر سردي كه از شبان گذشته در جنگل بر جاي مانده است،‌ توصيف مي كند خاكستري سرد كه مانند انديشه هاي غبار آلوده و ملال انگيز اويند:
ـ مانده از شب هاي دورادور
بر مسير خامش جنگل
سنگچيني از اجاقي خرد
اندرو خاكستر سردي
همچنان كاندر غبار اندوده ي انديشه هاي من ملال انگيز
طرح تصويري در آن هر چيز
داستاني حاصلش دردي51
بدون ترديد اين ويژگيها با مشخصات اقليمي اشعار شاعري كه مثلاً در منطقه اي با جغرافياي متفاوت زندگي مي كند فرق دارد. براي نمونه تامل در ويژگيهاي اشعار فروغ، از زندگي شهري حكايت مي كند؛ با تمام ويژگهاي خاص اين زندگي :‌
ـ من فكر مي كنم كه تمام ستاره ها
به آسمان گمشده اي كوچ كرده اند
و شهر ،‌شهر چه ساكت بود
من در سراسر طول مسير خود
جز با گروهي از مجسمه هاي پريده رنگ
و چند رفتگر كه بوي خاكروبه و توتون مي دادند
و گشتيان خسته خواب آلود
با هيچ چيز روبرو نشدم52
«مجسمه هاي پريده رنگ»‌،‌ «رفتگر» و «گشتيان خواب آلود» و همه فضايي كه فروغ ترسيم نموده از زندگي شهري گرفته شده است؛ بر خلاف او ،‌عناصري كه نيما درچهره اقليمي به كار مي گيرد اغلب از عناصري طبيعت هستند. طبيعت اشعار نيما، طبيعت معروف و شناخته شده شعر گذشته فارسي نيست: «طبيعتي كه همواره در شعر فارسي وصف مي شود؛ باغ آراسته اي است يا راغ آشناي نزديكي كه نام درختان و گلها و بوته ها و پرندگانش خوبي شناخته شده است و در طول هزاران سال از منوچهري و فرخي گرفته تا ،‌ قاآني و صبا،‌ گويي همگان به همان باغ و راغ آشنا مي رفته اند حتي اگر از اقليمها و سرزمينهاي گونه گون بوده باشند. به عبارت ديگر در شعر فارسي همه اين صحنه ها و مجلسها يك سر نمون (archetype) دارند كه شاعر آن را وصف مي كند ،‌همچنانكه مينياتور ساز همان را مي كشد؛ بي نيازي به مصداقهاي آن در زمان و مكان،‌ اما طبيعتي كه نيما وصف مي كند،‌ طبيعت وحشي و جنگلي و كوهستاني مازندران است با نامهاي گياهان و پرندگاني كه به گوش فارسي زبانان نا آشناست و در آن طنيني غريب دارند.53
چنين طبيعتي براي خواننده فارسي زبان با آنچه چشم او در مسيري بيشتر از هزار سال ديده بسيار متفاوت است؛ او در طي بيش از هزار سال با مناظر و مجالسي آشنا گرديده است كه تفاوت چنداني با هم ندارند و اكنون شعر نيما چيزي را به وي مي نماياند كه،‌ برجستگي و تازگي دارد،‌ متفاوت با آن عادت پيشين؛ و حوزه اي خاص را در برمي گيرد كه خواننده سابقه اي ذهني نسبت به آن ندارند.
طبيعت شعر نيما بسيار ساده است،‌ او در بيان و تصوير چنين طبيعتي به توصيفي ساده بسنده مي كند و اهل صناعت نيست كه چيزي را با تلاش بسازد و رنج ساختن برخورد نهد،‌ زيرا صناعت و صنعت در شعر حقه بازي و حيله و خودنمايي مي داند.54 در هر صورت اركان و اجزاي طبيعتي كه نيما توصيف مي كند همه در محيط اطرافند و ويژة محل زندگي شاعر،‌ عناصري مانند جنگل،‌ رود،‌ ابرو دريا، در حوزه عناصر طبيعي در اشعار نيما بسيار به چشم مي خورند؛‌ عناصري كه نيما بسيار با آنها درگير و آشناست و با آنها زندگي كرده و گويا ذات و ماهيت آنها را بيشتر از هر كسي مي شناسد و به چنين طبيعتي در هر حالت،‌ چه ساكن و چه وحشي و خشمناك آگاه است.
اكنون نمونه هايي از جلوه هاي اين طبيعت كه در ساختاري تشبيهي آمده اند ارائه مي گردد.
موج:‌
ـ موج مي كوبد به روي ساحل خاموش
پخش مي گردد چنان مستي به جاي افتاده، بس مدهوش55
ـ پس چو امواجي كه از ساحل گريزانند و هم بر سوي ساحل باز مي آيند.
يا قطار دلرباي روشنان در يك شب غمناك
كه بر اين لاجورد اندوده حيرانند
راه خود بگرفتم اندر پيش56
دريا:
ـ قطره اي ناچيز را مانم وليكن
همچنان دريا طوفان زا به دل همواره مي جوشم57
گرايش نيما به طبيعت و ديدگاه او نسبت به طبيعت،‌ با ديدگاه پيشينيان متفاوت است‌،‌ در ديدگاه گذشتگان توصيف طبيعت براي لذت بيش ا ز حد يا در نهايت توصيف زيباييهاي قراردادي طبيعيت است. منوچهري دامغاني، فرخي سيستاني و امثال آنها نيز با طبعيت همراهند،‌ آن را وصف مي كنند؛ لكن هدفشان اين است تا شنونده يا خواننده را در اعجاب هنري توام با لذت قرار دهند ،‌طبيعت از ديد اينان زيباي مطلق است،‌ زشتي در آن نمي بينند و همّشان توصيف بكمال اين زيباييها براي جلب توجه ممدوح است. مثلاً فرخي در توصيف ها و تصويرهاي متعددي كه از باغ ارائه كرده،‌ تمام توان خود را براي ارائه وصفي هنرمندانه و زيبا به كار مي گيرد و به نظر مي رسد انديشه اي جز اين را نمي تواند تصور كند:
باغ ديبا رخ پرند سلب لعبگر گشت و لعبهاش عجب
گه دهد آب را ز گل خلعت گاهي از آب لاله را مركب
گه بهشتي شود پر از حورا گه سپهري شود پر از كوكب58
تمام اين توصيف ها و تصويرها ،‌بيان زيبايي باغ است و شاعر جز اين نمي بيند؛ اين مطالب را بايد چنين عرضه كند تا ممدوح مايل به شنيدن گردد. اما اگر اشعار نيما را بنگريم مي بينيم او نيز در طبيعت است يا به گونه اي از طبيعت جدا ناشدني است «ولي نيما با چنين نگاه محدودي به طبيعت نمي نگرد. او بدي طبيعت را هم در نظر دارد. همراه خير طبيعت شر طبيعت را هم مي بيند. اودرجايي مي گويداين بستگي درد كه طبيعت را در چه مجموعه اي مي خواهيم بسنجيم. و گرنه طبيعت هميشه طبيعتي نيست كه بخشنده باشد. حتي گاهي اوقات ممكن است ويرانگر هم باشد اين ويرانگري طبيعت را هم بايد ديد.» 59 شايد بتوان گفت با چنين ديدگاهي نيما طبيعت را چون انسان و انسا ن را چون طبيعت مي بيند؛ همانطور كه انسان يكسره نيكي و خوبي نيست،‌ طبيعت هم تنها جنبه زيبا و جذاب ندارد،‌ ويرانگر هم هست. در هر صورت نيما طبيعت را براي بيان دردهاي درون به خدمت
مي گيرد و در بياني رمزي به وسيله عناصر طبيعي دردهاي اجتماعي كه درون شاعر را مي فشرد؛ نشان مي دهد. شاعر كشتگاه خشك خود و كشتزار همسايه را مي بيند يكي خشك و ديگري سر سبز؛ آنگاه از خود مي پرسيد: چرا چنين است؟ دو كشتزار در كنار هم يكي سر سبز و ديگري خشك!
ـ خشك آمد كشتگاه من
در جوار كشت همسايه
گرچه مي گويند :‌«مي گريند روي ساحل نزديك
سوگواران در ميان سوگواران
قاصد روزان ابري داروگ ! كي مي رسد باران؟60
«پيداست كه نيما از كشتگاه شخصي خود ،‌سخن نمي گويد زيرا اگر كشت همسايه او آباد است و باران بر آن باريده است، دليلي ندارد كه كشت او در كنار كشت همسايه از باران بي نصيب مانده باشد؛ بنابراين اين همسايگي از مرز و محدوده شخصي وفردي فراتر مي رود. «كشتگاه من» «كشتگاه ما» مي شود و «همسايه من » «همسايه ما» مي گردد.61
در شعر هست شب شاعر با توصيف شب اجتماعي را توصيف مي كند كه دچار شب اختناق و خفقان است،‌ در چنين اجتماعي جاي نفس كشيدن نيست و شب ظلم چنان حجم متراكمي پيدا كرده كه كسي راهي پيدا
نخواهد كرد:
ـ هست شب يكي شب دم كرده و خاك
رنگ رخ باخته است
‌باد نوباوه اي ابر ، از بر كوه
سوي من تاخته است
هست شب ،‌همچو ورم كرده تني گرم در استاده هوا
هم از اين روست نمي بيند اگر گمشده اي راهش را.
با تنش گرم،‌ بيانگر دارز
مرده را ماند در گورش تنگ.
با دل سوخته ي من ماند
به تنم خسته كه مي سوزد از
هست شب، آري شب62
در هر صورت نيما بر آنست كه عناصر طبيعت را در خدمت بيان دردهاي انساني و دروني قرار دهد و تنها به بيان لذت بخشي از تصوير و توصيف نپردازد.63
چنين ويژگيهايي كه ذكر شد،‌ موجب نوعي برجستگي در شعر نيما مي شود؛ مشخصه اي كه مي توان آن را «فرديت» ناميد، چيزي كه شعر فارسي آنچنان سابقه اي نداشته. در شعر فارسي، خواننده بيشتر با مفاهيم كلي و كليشه اي روبرو بوده؛ در نظر چنين خوانده اي «شب» براي عاشقاني كه دچار فراق يار بوده اند دراز بوده است يا در وصال بسيار كوتاه يا نهايتاً شعرا به توصيف تاريكي بيش از حد آن مي پرداخته اند؛ لكن نيما از اين «راهي كه رهروان رفته اند» نمي رود،‌ تغيير مسير مي دهد و طريق ديگري در پيش مي گيرد؛ او شب را با ديدگاهي ديگر
مي بيند و مي كشد؛ برف را ، دريا را و... بدان گونه توصيف مي كندكه با نمونه هاي پيشيين فرق دارد. از اين رو مي توان گفت : «يكي از بزرگترين هديه هاي نيما به ادبيات ما «فرديت» بود. بدين معنا كه شاعر بجاي اينكه يك پيش ـ نمودن (prototype) شاعرانه را تكرار كند تا شاعر شناخت شود و بجاي پيروي از سرمشق قديمي كه
مي گويد «ره چنان رو كه رهروان رفتند» ، به او ميدان باز زندگي فردي و تجربه هاي آن را نشان مي دهد كه شاعر مي بايد قوه ي خيال و بينش خود را در آن به كار برد و صيدهاي شاعرانه ي خود را به تور اندازد. او به ما آموخت كه شاعري تكرار كليشه هاي شاعران گذشته نيست و ميدان تجربه و بينش شاعرانه محدود به تجربه هاي سنتي نيست و سنت هاي ديرينه ي پوسيده چه بسا سد راه آفرينندگي هنرمنداند.64
5-9- ديدني بودن تصاوير
يكي از نكاتي كه نيما بر آن تاكيد ورزيده است مساله «ديدن » در شعر است. نيما معتقد است شعر فارسي بيشتر درونگرايانه است، تا بيرونگرايانه و اينكه عادت ملت ما خوب ديدن نيست،‌ عادتي به بيرون ندارد،‌ آدمي هر چه خوب ببيند، خوبتر مي تواند اين تاثير را به خواننده منتقل كند.65
«همسايه عزيز من ! نگوييد چرا نمي فهمند،‌ بگوييد چرا عادت به ديدن ندارد. بگوييد از چه راه ما ملت خودمان را به ديدن عادت بدهيم در ادبيات ما اين حكم يك شالوده اساسي را دارد.»66 مي توان گفت اساس شعر كهن فارسي بر تجربياتي است كه از طريق سنت شعري به شاعر رسيده بود اما نيما بر اساس ديدن خويش
مي سرود. در شعر كهن، «چگونه گفتن» بود كه به معناي از پيش موجود و جدا از تجربه هاي غير شخصي،‌ در زبان ادبي و قيود و قوالب انعطاف نا پذير،‌ خلعت شعريت مي بخشد... اما در شعر نيما «چگونه گفتن» نيست كه شعر را پديد مي آورد بلكه «چگونه ديدن» اهميت دارد.67 در اينجا شاعر موضوع را از دريچه سنت شعري يا به عبارتي از چشم ديگران نديده بلكه شعر حاصل نگاه شخصي اوست و از ديگري الهام نگرفته است.

پي نوشتها


1- اسكلتن رابين ، حكايت شعر،‌ برگردان مهرانگيز اوحدي، چاپ اول ،‌نشر ميترا، 1375، ص 155.
2- نفيسي آذر، نقد فرم گرا، كشف خلاق منتقد، مجله گردون،‌ شماره 17 و 18 ،صص 14-15.
3- براهني رضا،‌ طلا در مس ،‌چ اول ، ناشر نويسنده،‌1371، ص 114.
4- شفيعي كدكني محمد رضا،‌ صور خيال در شعر فارسي،‌ انتشارات آگاه، چ پنجم، 1372، ص 10.
5- ريكور پل،‌زندگي در دنياي متن، ترجمه بابك احمدي،‌ نشر مركز، چ دوم،‌ 1378، ‌ص 55.
6- غنيمي هلال محمد،‌ ادبيات تطبيقي،‌ ترجمه سيد مرتضي آيت الله زاده شيرازي ، چ اول،‌ انتشارات امير كبير، ص 497.
7- ولك رنه ،‌ تاريخي نقد جديد،‌ترجمه سيد ارباب شيرواني ،‌چ اول ،‌انشارات نيلوفر،‌ 1374،‌ جلد دوم ،‌ص 32.
8- گروهي نويسندگان ،‌نقد و تحقيق ،‌ مجموعه مقالات پيرامون ادب (2)،‌ سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاداسلامي. 1381،‌ص 145.
10-همان ماخذ،‌ ص 151.
11- همان ماخذ،‌ص 147.
12-‌ حكايت شعر،‌ ص 157.
13- ولك رنه، وارن آوستن،‌ نظريه ادبيات،‌ ترجمه ضياء موحد و پرويز مهاجر ،‌ چ اول ،‌ انتشارات علمي و فرهنگي ،‌ 1373،‌ص 209،‌ نيز مراجعه شود به :
Laurence prerrine, literature poetry, p.p 559-600
14- پور نامدارايان ،‌تقي ، رمز و داستانهاي رمزي در ادب فارسي،‌چاپ چهارم،‌ تهران،‌انتشارات علمي و فرهنگي ص 28-30
15- اخوان ثالث مهدي،‌ بديع و بدعت ها و عطاو لقاي نيما يوشيج،‌ چاپ دوم،‌ انتشارات بزرگمهر،‌1369،‌ص 285.
16- نيما يوشيج، دربارة‌ شعر و شاعري،‌ تدوين سيروس طاهباز، انتشارات دفترهاي زمانه، چ اول، 1368، ص 82.
17- همان ماخذ ،‌ص 313.
18- طاهباز سيروس،‌ نيما يوشيج ،‌چ دوم،‌انتشارات زرياب،‌ 1376،‌ص 86.
19-‌ درباره شعر و شاعري، ص 95.
20- همان ماخذ .‌صص 62-63.
21- حميديان سعيد، داستان دگرديسي،‌ چاپ اول،‌ انتشارات نيلوفر، 1381،‌ص 261.
22- همان ماخذ،‌صص 250-251.
23- نيما يوشيج،‌مجموعه كامل اشعار نيما، تدوين سيروس طاهباز،‌ چاپ چهارم،‌انتشارات نگاه، 1375، صص 224-227.
24- براي توضيج بيشتر در مورد اين شعر رجوع كنيد:
ـ پورنامداريان تقي ،‌ خانه ام ابري است،‌ چاپ اول، تهران،‌انتشارات سروش،‌ 1377،‌صص 21-122.
25- مجموعه اشعار نيما،‌ص 453،‌
26- همان ماخذ،‌ص 453،‌براي شرح اين شعر رجوع كنيد به:
ـ خانه ام ابري است،‌ص 279.
27- شفيعي كدكني محمد رضا،‌اسفند 1345، ماخ اولا،‌راهنماي كتاب ،‌سال نهم ،‌شماره ششم.
28- طلا در مس ، ص 691.
29- همان ماخذ،‌ص 357.
30- همان ماخذ، ص 412.
31- همان ماخذ، ص 412.
32- درباره شعر و شاعري ، ص 313.
33- همان ماخذ،‌ص 311.
34- خانه ام ابري است، ص 330.
35- مجموعه اشعار نيما،‌ص 444.
36- خانه ام ابري است،‌ص 331.
37- مجموعه اشعار نيما،‌ص 444.
38- براي تحليل اين شعر رجوع شود به :
ـ خانه ام ابري است،‌صص 368-372.
39- مجموعه اشعار نيما ، ص 511.
40- براي تحليل كار شب پا رجوع كنيد به :
ـ داستان دگرديسي،‌صص 94-116.
41- ويلفريد.ال. گورين و ديگران، ‌‌راهنماي رويكردها ‌نقد ادبي، ترجمه زهرا مهين خواه، چ سوم، ‌انتشارات اطلاعات،‌1377،ص 26.
42- مجموعه كامل اشعار نيما، ص 444.
43- همان ماخذ ،‌ص 444.
44- همان ماخذ ، ص 412.
45- همان ماخذ،‌ص 413.
46- داستان دگر ديسي،‌ص 95.
47- ماخ اولا،‌ص 596.
48- شفيعي كدكني،‌محمد رضا،‌ ادوار شعر فارسي،‌چاپ اول ،‌ انتشارات سخن،‌1380،‌صص 112-113.
49- قزوانچاهي عباس ،‌نيما و شعر امروز،‌چ دوم ،‌انتشارات فصل سبز، 1379،‌ص 129.
50- مجموعه كامل اشعارنيما، ص 504.
51- همان ماخذ،‌ 453.
52- مزخزاد فروغ، مجموعه اشعار ،‌چ اول .‌انتشارات نويد،‌1368،‌صص 346-347. نيز رجوع كنيد به:
ـ ادوار شعر فارسي،‌صص 113-115.
53- آشوري داريوش،‌ 1369،‌نيما و نوآوريهايش،‌مجله ايران نامه ،‌سال نهم ،‌شماره 1 ، صص 50-51.
54- براهني رضا،‌ارزيابي دوباره نيما،‌انتشارات دنياي سخن،‌ 1366- ص 10.
55- مجموعه اشعار نيما، ص 302.
56- همان ماخذ ، ص 312.
57- همان ماخذ ، ص 265.
58- ديوان فرخي سيستاني ‌تصحيح دكتر محمد دبير سياقي،‌چ چهارم،‌انتشارات زوار، 1371، ص 13.
59- نيما و شعر امروز، ص50.
60- مجموعه اشعار نيما، ص 411.
61- خانه ام ابري است،‌ص 336.
62- مجموعه اشعار نيما،ص 511.
63- براي مطالعه بيشتر رجوع به رابطه انسان و طبيعت در شعرنيما رجوع كنيد به :
ـ مختاري محمد،‌انسان در شعر معاصر،‌چاپ اول،‌انتشارات توس،‌1372،‌ص 189 به بعد.
64- آشوري داريوش، شعر و انديشه ،‌چ دوم ، نشر مركز،‌ص 113.
65- درباره شعر و شاعري ، صص 77-78.
66- همان ماخذ ،‌ص 78.
67- خانه ام ابري است،‌ ص 242.


تاریخ ارسال :   1393/5/11 در ساعت : 10:21:24       تعداد مشاهده : 2411



کسانی که این مقاله را می پسندند :



ارسال نظر :

حامد صافی
1393/5/18 در ساعت : 3:52:42
سلام
دکتر رضایی استاد بنده بودند در دوره کارشناسی ارشد.یادم می اید خاقانی و نظامی را با ایشان گذراندیم.این مقاله یادآوری بود برای آن روزها. سال 1387
استاد عزیزم سلام
مرضیه عاطفی
1393/5/19 در ساعت : 1:57:53
آفرین بر این تلاش سودمند
سپاسگزارم بابت ارائه مطلبی اینچنین کاربردی
سلامت و پیروز باشید
یاعلی(ع
اله یار خادمیان
1393/10/25 در ساعت : 16:14:40
سلام و درود سپاستان باد استاد بزرگوار تلاش و روشنگری شما ستوده باد جاودانه باشی
اکرم بهرامچی
1394/5/6 در ساعت : 1:35:56
و همه دنیا خراب و خرد از باد است و حواس من..............
اکرم بهرامچی
1394/5/6 در ساعت : 1:35:56
و همه دنیا خراب و خرد از باد است و حواس من..............
نورعلی بهاروند
1395/1/17 در ساعت : 23:17:54
درودبرشما استادگرامی
بسیارمفیدبود
دستمریزاد
خدابخش صفادل
1395/7/5 در ساعت : 19:8:5
درود.بسیارعالی بود.وبسیار آموختم.
امین نوراللهی (فریاد)
1397/6/29 در ساعت : 18:3:30
سلام
ممنون
بسیار خوب بود و سودمند
البته در شعر کلاسیک هم کم نیستند تصاویری که ناشی از تجربه های شخصی شاعر و یا به عبارتی نگاه خاص و شخصی شاعر باشندد
بازدید امروز : 4,695 | بازدید دیروز : 18,002 | بازدید کل : 121,535,926
logo-samandehi