ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  
آخرین اخبار
۞ :: پیکر علیرضا راهب روز شنبه (هفتم تیرماه) تشییع می‌شود
۞ :: مومنی، حوزه هنری را «مومنانه» اداره کرد
۞ :: قزوه: تغییر مدیریت در حوزه هنری، آرام، حساب‌شده و عاقلانه بود
۞ :: مجموعه سروده‌های سیده بلقیس حسینی،‌ شاعر فارسی‌زبان هندوستانی، در مجموعه‌ای با عنوان «در انتظار جمعه آخر» منتشر شد.
۞ :: اختصاصی : شب استاد حمید سبزواری با عنوان پدر شعر انقلاب
۞ :: اختصاصی : کیش برای پنجمین بار شعرباران می‌شود
۞ :: سیروس مشفقی (شاعر) درگذشت
۞ :: اختصاصی : ویژه برنامه " مناجات در ادب فارسی"
۞ :: اختصاصی : گزارشی از برگزاری شب شعر بزرگ قدس در گروه بین المللی هندیران در واتساپ
۞ :: نشست ادبی «از آزادسازی خرمشهر تا آزادسازی قدس»
۞ :: شاعران و نویسندگان برای «فلسطین آزاد» قلم می‌زنند
۞ :: اختصاصی : محمدعلی عجمی، شاعر تاجیک درگذشت.
۞ :: نخستین دوره مجازی کارگاه تخصصی شعر هیأت برگزار می‌شود
۞ :: سروده‌ای از رضا اسماعیلی؛ تو ارتفاع شهادت، «مُطهری» بودی
۞ :: اختصاصی : هفتادو هشتمین جلسه انجمن ادبی بیدل دهلوی در تاریخ 29 فروردین 1399 به نام "شب سعدی"
۞ :: «دکتر حسن انوشه» سرپرست گروه نویسندگان دانشنامه ادب فارسی درگذشت
۞ :: شاعران، چهلم یاور همدانی را مجازی برگزار کردند
۞ :: اختصاصی : برنامه شب زنده یاد استاد دکتر سید حسن حسینی شاعر و منتقد ادبیات انقلاب اسلامی در گروه بین المللی هندیران
۞ :: اختصاصی : حاج محمود اکبرزاده شاعر و مداح مشهدی درگذشت
۞ :: تمدید مهلت ارسال آثار به کنگره شعر نرجسیه تا ۲۲ فروردین‌ماه



نثر روز

سرعت شکستن زیاد بود٬ آن‌قدر زیاد که من نتوانستم خودم را نگه دارم.
سرم درد می‌کرد و از شدت دوری و بی‌وفایی تو دود می‌کرد.
کجا رفته بودی تو بی من؟
بعد کم‌کم نیامدنت دلم را به آتش کشید.
آتش زبانه کشید.
از زبان درآوردن آتش خنده‌ام گرفت٬ پاهای خسته‌ام سست شد فروریختم... خواستم بلند شوم دیدم دیگر نامم از صفحهٔ دلت پاک شده است.
همان‌جا در ذهنت به خواب رفتم
حالا یک بار دیگر در ذهن به‌خواب‌رفته‌ام مرورت می‌کنم:
من زنی پنجاه‌وشش ساله‌ام یعنی پخته و جذاب و کامل اما خسته...
سالها دویده‌ام در خود...
سالها رقصیده‌ام در خود...
سالها نشسته‌ام در خود...
سالها دیده‌ام و دم برنیاوردم...
ساعت هفت صبح دیگر از آمدنت ناامید شدم... کبریت زدم به هستی‌ام... سرم که میخانه بود و دلم که میگسار زدند به بی‌خیالی مرگ و گفتم تمام...
ازتوبهتران آسیمه به تیمار آسیبم رسیدند اما آتش خشم شعله‌ورم هم مرا سوخت هم رفیقان شفیق زمین را...
ازتوگذشتن که آسان نبود
اما وقت خاکسترشدن دستم که روی شانهٔ فرشته‌ها نشست عبور ممکن شد.
راستی کمی شبیه رفیقانت باش...
مثل آنها شبیه پروانه‌های شعله‌ور...
چقدر مغرور نشسته‌ای به زیبایی‌ات...
آتش صورت زیبای یکی از فرشته‌ها را لیسید و او به شستن صورتش از داغی رفت سمت چشمهٔ عشق.
از زیبایی‌ات فاصله بگیر مبادا شبیه قامت من و صورت او یک روز بشکند...


تاریخ ارسال :   1395/11/2 در ساعت : 14:0:40       تعداد مشاهده : 802



کسانی که این مقاله را می پسندند :



ارسال نظر :

بازدید امروز : 4,882 | بازدید دیروز : 18,002 | بازدید کل : 121,536,113
logo-samandehi