نثر روز
اگر چه سرگذشت تو، به زهر لحظههای تلخ آغشته است، ولی روزی بر زبانها جاری میشود.
حماسه تو متن تمام کتابها میشود. سرگذشت تو به لبها راه پیدا میکند؛ پس ناامیدانه به آینده فکر نکن؛ آینده را دستان تو میسازد.
با همین سنگهایی که به شیطان میزنی، ناامیدی را نیز از خود دور کن.
روزی سنگها به سازمان ملل میرسد
روزی سنگهایت به سازمان ملل میرسد و آه آتشین تو، دامن او را میگیرد.
روزی همه سنگهای زمین، به سمت سازمان ملل پرتاب میشود و تن زخمی کبوترها و درد همه پرستوها، التیام مییابد.
تنها سنگهای تو نیست که آن روز پرتاب میشود؛ همه سنگها به سمت سازمان ملل پرتاب میشود؛ سنگهایی که قانون سازمان ملل را قبول ندارند و تبصرههایش را مردود میدانند. روزی سازمان ملل را زیر پا له میکنند.
روز فریاد کبوترها
آشیانه کبوترها، میان دو مثلث شوم؛ این، معنی وارونه دموکراسی و حقوق بشر است!
نگاه همه پنجرهها بارانی است. صدای ضجه کبوترها را کسی نمیشنود.
اینجا همیشه آسمان ابری است و دلش گرفته؛ ولی دنیا همه چیز را وارونه جلوه میدهد. هواشناسی، هوای اینجا را برای عدهای هواشناسی میکند؛ ولی روزی میرسد که تاریخ، سرگذشت قتلعام گلها و کبوترها را مینویسد.
قدس، چشم به راه است
پنجه بغض، گلوی قدس را گرفته و فشار میدهد. اشک در چشمهای بیرمقش موج میزند و لحظههایش در کسالت و تردید، پژمرده میشود.
قدس، چشم به راه مردی است که تمام زنجیرها را پاره، و خون را در رگ حیات مُرده جاری میکند.
قدس، امروز منتظر گامهای بلند من و تو است تا هر کداممان، سطلی آب بریزیم و سیل جاری کنیم تا اسرائیل را آب ببرد. پس امروز، با گامهای استوارت، قدس، این قبله اول مسلمین را یاری کن.
غم مخور ایام هجران رو به پایان میرود
اگر چه ذهنت از صدای ضجه و شیون پروانههای مصلوبِ وحشتزده، پر است؛ ولی سحر نزدیک است. اگرچه تبرها، زبان سبز درختان را نمیفهمند، ولی روزی میرسد که همه به درختان زیتون ایمان میآورند.
من به آینده روشن فردا امیدوارم. من به روزی میاندیشم که تو با عزت و شکوه، به مردم لبخند میزنی.
ای قدس! «زدهام فالی و فریادرسی میآید...»
دستهای یاریمان گشوده است
تاریخ ارسال :
1396/4/2 در ساعت : 1:8:57
تعداد مشاهده :
612
کسانی که این مقاله را می پسندند :
ارسال نظر :