ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  
آخرین اخبار
۞ :: فراخوان سومین دوره جایزه ادبی مادرانه
۞ :: تازه‌ترین غزل افشین علا با مطلع «دیدی چگونه صبر خداوند لبریز شد ز حیله‌ این قوم؟»
۞ :: غزل محمدمهدی سیار برای طوفان الاقصی
۞ :: علیرضا قزوه جدیدترین شعر خود را برای طوفان الاقصی سرود
۞ :: «فردای بعد از تو» تازه‌ترین مجموعه غزل دکتر اکرامی فر
۞ :: رونمایی از کتاب «صفر مرزی»
۞ :: رونمایی از کتاب شعر «بی گمان» با حضور فرمانده نیروی قدس سپاه
۞ :: اولین دوره جشنواره بین‌المللی شعر«آفتاب نهان» فراخوان داد
۞ :: عباس براتی‌پور درگذشت
۞ :: اشعاری در در سوگ شهادت امام علی(ع)
۞ :: شلوغ‌ترین دیدار شاعران و رهبری / ماجرای اتاق سیگار
۞ :: رهبر انقلاب در دیدار شاعران: غربی‌ها از زن ایرانی کینه دارند و به دروغ خود را طرفدار حقوق زن معرفی می‌کنند
۞ :: روایت 3 شاعر از دیدار شاعران با رهبر انقلاب
۞ :: مقام معظم رهبری: ویژگی ممتاز شعر فارسی تولید سرمایه‌های معرفتی و معنوی است
۞ :: محمدکاظم کاظمی از خاطره یک عکس با سیدحسن حسینی می‌گوید
۞ :: قزوه: مرحوم جواد محبت جایزه پیش از انقلاب را قبول نکرد و شکنجه شد
۞ :: پرواز ابدی خالق دو کاج؛ «محمدجواد محبت»
۞ :: برگزیدگان بیستمین جایزه ملی کتاب سال دفاع مقدس معرفی شدند
۞ :: حکیم نظامی درباره ملیت و زبان خودچه گفته است؟
۞ :: کتاب سال دفاع مقدس ثبت ملی می‌شود



نثر روز

میان مهربانی تو و دل خویش، مردد مانده ‏ام. همیشه همین‏گونه بوده است. پس کی این همه فاصله ‏ای را که با تو به وجود آورده ‏ام، از میان برمی‏داری؟ تو آن‏قدر مهربانی که حتی کلمات هم‏تاب از تو نوشتن ندارند. نمی‏دانم کدام فرشته را در کدام روز می‏فرستی تا فاصله‏ های میانمان را قربانی کند. برای من هر روز عید قربان است. من سال‏هاست همه روزهایم را قربانی می‏کنم. من سال‏هایم را قربانی کرده ‏ام.
هر شب خواب می‏ بینم که لبخندهایم به پایان رسیده‏اند. هر شب خواب می‏ بینم که دست‏هایم گلوی خنده‏ هایم را می‏ برد. اما من دوست دارم همه اشتباه ‏هایم را قربانی کنم. گناهانم را قربانی کنم. هر روز برای من روز قربانی کردن است؛ اما اگر تو کمکم نکنی، هیچ عیدی نخواهد بود. عید، روزی‏است که بتوانم همه‏ ی اشتباه‏ هاتم را سر ببرم.
کمکم کن
من پرنده سرما زده‏ ای هستم که در قفس تنگ دنیا گرفتار شده ‏ام. سال‏هاست صدایم آوازهای مهربانی را از یاد برده است. یادم نمی‏آید چگونه سال‏ها پیش از این، صدایت می‏کردم. کاش دوباره آفتاب، مهربانی تو را بی‏ مضایقه بر من بتاباند! سال‏هاست آسمان، روی پلک ‏هایم سنگینی می‏کند. سال‏هاست که دیگر نمی‏توانم در نی‏های خسته، شور بدمم. دستگیری‏ ام کن تا بتوانم همه فاصله‏ های با تو را قربانی کنم کمکم کن تا این سفر چند هزار ساله را از میان بردارم.
«پا به پای ابراهیم»
اگر قول بدهم که تا قیامت، شبیه ستاره ‏ها باشم، مرا خواهی بخشید؟! کاش می‏توانستم دیروزهای خود را در نامعلوم ‏ترین جای کائنات دفن کنم. کاش بار دیگر ابراهیم را می‏فرستادی تا رگ‏های سرخم را ببرد؛ شاید از این همه هوس فاصله بگیرم! سال‏هاست هراسان به دنبال ابراهیم، این سو و آن سو می‏دوم. کاش بار دیگر ابراهیم را می‏فرستادی؛ با چاقویی که گلویم تشنه بوسیدنش است.


تاریخ ارسال :   1396/6/9 در ساعت : 22:55:30       تعداد مشاهده : 1156



کسانی که این مقاله را می پسندند :



ارسال نظر :

بازدید امروز : 23,289 | بازدید دیروز : 32,944 | بازدید کل : 154,188,125
logo-samandehi