بشنو از نی
🌺🌿محسن_نقدی.
پا در رکاب راه و دوچرخه، با چشمهای خواب گرفته
از چـــرخ روزگار بـــریـــده، تـا دورهـــا شتاب گرفته
بر ترک او نشسته خیالت، هرجا سرک کشیده همان که
در پیچ گیســـوان تو دیده صـد راه پیچ و تاب گرفته
دل میزند به دشت و بیابان، پا میزند به سمت توهرچند
هر دشت را کویر تکانده، هرچشمه را سراب گرفته
عمری نفس گرفته و رفته، از تو نفس نفس نبریده
حتی کنــــار هـم نگرفته این پـــای در رکاب گرفته
شب بر سرش خراب شد، امااز جادهها جواب شد، اما
او از شبت طلوع چشیده، از خواب تو جواب گرفته
#
میگفت: اگر تب تو بتابد، میچرخم از هزار خیابان
تا دیدن تو تـــــاب ندارند این چرخهای تاب گرفته
ای سوروسات روز و شبم تو! نقل و نبات روی لبم تو!
تو زندهای هنوز... اگرچه در خاطرات قاب گرفته
از بعد تو بهار نیامد، بعد از تو کوچهها همه زردند
هر نور را «سیاه» ربوده، هر خانه را «خراب» گرفته
باران گرفت کوچه به کوچه، هی دست و پا زدیم اگرچه
شد غرقْ راه بین من و تو در کوچههای آب گرفته
#
از شهررفته است جهانگرد، درچشمهای مستِ جهانگرد
هر کافهای که گوشهی جاده ست ازموی تو شراب گرفته
آن گل میان دشت و بیابان، یا آن گلِ کنار خیابان
یا آن که غنچه کرده در ایوان، از عطر تو گلاب گرفته
هرجا رسیده از تو سروده، رازی مگو ست بر لب او که
از قلب او قرار ربوده، از چهرهاش نقاب گرفته
در دورهای باطل میدان، دنبال ردپای تو گشته
پرسیده روی گندمیات را از چرخ آسیاب گرفته-
تا چرخهای خستهی گاری یا چرخهای گیج سواری
اما سرابهای سر راه او را از آب و تاب گرفته
اما کجاست راه تو؟ شاید باید تو را سراغ گرفت از
این بغض بیدلیل شکسته، این دل که بیحساب گرفته
حالا نشسته بر لب ساحل، چشم از تو برنداشته سایه
از دوریات نکرده گلایه ای ماه آفتاب گرفته!
تاریخ ارسال :
1397/8/19 در ساعت : 16:14:1
تعداد مشاهده :
337
کسانی که این مقاله را می پسندند :
ارسال نظر :