بشنو از نی
🌺🌿 فاطمه سلیمان پور.
بــه چشــمِ آسمـــان زیبــاست پـــروازِ پــرستــوها
به چشــمِ من تـــو زیباتر اگـــر در کُنجِ پستوها
نمیخواهم حصارت باشم اما شهر،ناامن است
دلت را میبرنداینجا زنـــان بـــا سِحـــر و جادوها
نگاهم کردی و سر را به زیر انداختم،افسوس!
که قادر نیستند احساسِ خود را گاه، کـم روها
منـــم که از تمـــامِ شهر، روگردانده ام بی تو
و در فکــرم چـــرا افسرده و زردند شب بوها؟!
و تو: اسطورۀ دنیایِ من، شاهی که با اسبت
نمایان میشوی هــر بــــار در خوابِ پری روها
به کامم قهوه شیرین میشودوقتی که میخندی
گمانـــم از لبــــانــــت وام میگیــرنــد کندوها
جهان، در بستـــرِ آشوب و ناآرامی و تشویش
به دیدارِ تو دل خوش کرده ام در این هیاهوها
پس از آغوشِ من در فکرِ فتحِ دیگری هستی
تو هم خواهی گذشت ازمن شبیهِ ماجراجوها
مراقب باش؛ دریا گاه بی رحم است و با امواج
تـــــو را هم میبَرَد همــــراهِ قایق ها و پاروها
و من چشم انتظارت سال هایِ سال در حالی
که خوشبخت است دریا،آسمان،حتی پرستوها.
تاریخ ارسال :
1397/9/4 در ساعت : 20:14:6
تعداد مشاهده :
354
کسانی که این مقاله را می پسندند :
ارسال نظر :