خاطرات
297
من و «سپهری»
احمدرضا احمدی
- ارتباط من با سپهری خیلی زیاد بود، من مثل بچه اش بودم و نگرانم بود. نخستین نمایشگاه نقاشی را که در تالار فرهنگ گذاشته بود، من و عباس حامد رفتیم دیدارش و کتاب هایش را به من داد و ... به نیویورک که رفتم هفته دوم سپهری مرا پیدا کرد که بعد رفتیم خانه منوچهر یکتایی و در آنجا زندگی می کردیم. بعد در زمان مرگ سپهری من نبودم یعنی در واقع خودم خانه نشین شده بودم، سرم تو زندگی خودم بود، آن روزها را من ندیدم...البته در بین شعرا هم رفقای زیادی دارم و داشتم. من با هیچ کدام شان بد نبودم. همیشه هم احترام آنها را داشتم. شما دیدید که من هم با شاملو رفیق بودم، هم با نادرپور، که این دو با هم دشمن بودند. هم با سهراب سپهری رفیق بودم و هم با رویایی که دو مسیر جداگانه را در شعر دنبال می کردند. با همه شاعران نسل قبل رابطه خوبی داشتم. علتش هم این است که خودخواهی و منم منم نداشتم.
.نقل خاطرات ، تنها با ارجاع به سایت شاعران پارسی زبان و ذکر منبع مجاز می باشد
تاریخ ارسال :
1397/9/6 در ساعت : 21:56:12
تعداد مشاهده :
458
کسانی که این مقاله را می پسندند :
ارسال نظر :