بشنو از نی
*ابوالفضل زرویی نصرآباد.
گنجشک من! آنــان کــه پـرهای تو را چیدند
ای کاش پــــرواز تــو را بــودنــد و می دیدند
خــرد و خـراب و خسته هم باشند ، زیبایند
چشمان تو، ویـرانــه هـای تخت جمشیدند
آهـوی من! چشمان تو، چشمان تو، اصلند
چشمان تو، مستغنی از تعریف و تمجیدند
داغنــد و پـــر مهــرنـــد و در تـابنـد انگاري
دستان تــو، دستان تـو، دستان خورشيدند
دلتنگــی من، نازنین، مــدرک نمی خواهد
بر روی کاغــذ اشکهـــایـــم ، مُهـر تأییدند
روزی تـــو را در اوج مــی بینند، می دانم
گنجشک من! آنان که پرهای تو را چیدند.
تاریخ ارسال :
1397/9/11 در ساعت : 9:23:35
تعداد مشاهده :
427
کسانی که این مقاله را می پسندند :
ارسال نظر :
خدایش بیامرزد رفتنش چه ناگهان ، چه زود بود
|
|
|
روزی تـــو را در اوج مــی بینند، می دانم گنجشک من! آنان که پرهای تو را چیدند خدایش بیامرزد و کاش این رفتن ها تلنگری باشد تا قدر یکدیگر را در زمان حیات بدانیم
|