ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  
آخرین اخبار
۞ :: پیکر علیرضا راهب روز شنبه (هفتم تیرماه) تشییع می‌شود
۞ :: مومنی، حوزه هنری را «مومنانه» اداره کرد
۞ :: قزوه: تغییر مدیریت در حوزه هنری، آرام، حساب‌شده و عاقلانه بود
۞ :: مجموعه سروده‌های سیده بلقیس حسینی،‌ شاعر فارسی‌زبان هندوستانی، در مجموعه‌ای با عنوان «در انتظار جمعه آخر» منتشر شد.
۞ :: اختصاصی : شب استاد حمید سبزواری با عنوان پدر شعر انقلاب
۞ :: اختصاصی : کیش برای پنجمین بار شعرباران می‌شود
۞ :: سیروس مشفقی (شاعر) درگذشت
۞ :: اختصاصی : ویژه برنامه " مناجات در ادب فارسی"
۞ :: اختصاصی : گزارشی از برگزاری شب شعر بزرگ قدس در گروه بین المللی هندیران در واتساپ
۞ :: نشست ادبی «از آزادسازی خرمشهر تا آزادسازی قدس»
۞ :: شاعران و نویسندگان برای «فلسطین آزاد» قلم می‌زنند
۞ :: اختصاصی : محمدعلی عجمی، شاعر تاجیک درگذشت.
۞ :: نخستین دوره مجازی کارگاه تخصصی شعر هیأت برگزار می‌شود
۞ :: سروده‌ای از رضا اسماعیلی؛ تو ارتفاع شهادت، «مُطهری» بودی
۞ :: اختصاصی : هفتادو هشتمین جلسه انجمن ادبی بیدل دهلوی در تاریخ 29 فروردین 1399 به نام "شب سعدی"
۞ :: «دکتر حسن انوشه» سرپرست گروه نویسندگان دانشنامه ادب فارسی درگذشت
۞ :: شاعران، چهلم یاور همدانی را مجازی برگزار کردند
۞ :: اختصاصی : برنامه شب زنده یاد استاد دکتر سید حسن حسینی شاعر و منتقد ادبیات انقلاب اسلامی در گروه بین المللی هندیران
۞ :: اختصاصی : حاج محمود اکبرزاده شاعر و مداح مشهدی درگذشت
۞ :: تمدید مهلت ارسال آثار به کنگره شعر نرجسیه تا ۲۲ فروردین‌ماه



خاطرات


307
خاطره‌ای زیبا از رابطه ی استاد و شاگرد!

یکی از شاگردان حلقه ی درس ادبیات فارسی روانشاد استاد قیصر امین پور می گفت:
استاد قیصر پای تخته، گرم درس‌گفتن بود. من هم در ردیف آخر کلاس به دیوار تکیه زده و محو درس بودم.
ناگهان در باز شد و استادِ استاد ـ دکتر مظاهر مصفّا ـ وارد کلاس شد.او لبخندزنان و مؤدّب در آستانه‌ی کلاس ایستاد و با دست چپ به چارچوب در تکیه زد و دست راستش را که به عصا گرفته بود بالا برد و گفت: «آقا اجازه؟»
استاد قیصر، مات و مبهوت سر چرخاند ، به استاد فرهیخته و کرامند خیره شد و لبخندی که روی لبانش نقش بسته بود آرام‌آرام تبدیل به خنده‌ای ژرف و شیرین شد. از ته کلاس به روشنی پیدا نبود ؛ اما حس کردم نم اشکی هم در چشمان وی حلقه زده است.
استاد قیصر سلام کرد و گچ را پای تخته انداخت و به سمت در رفت و دست استادش را گرفت ، آرام‌آرام او را به طرف صندلی برد و گفت: «بفرمایید. خیلی خوش آمدید. قدم‌ رنجه کردید. منت گذاشتید.» و ادامه داد: «جایی که آبِ چشمه‌ی وجود استاد مصفّا هست، تیمم باطل است ».
بعد هم آمد ته کلاس و کنار من روی نیمکت نشست و خطاب به استاد خویش گفت: «از این لحظه درس ارادتمند تمام است و در خدمت درس شما هستیم.»
استاد مصفّا در جواب گفت: «برای درس نیامده‌ام عزیز دلم. آمدم حق شاگردم را ادا کنم که خیلی دوستش دارم.»
استاد قیصر سرش را پایین انداخت و با دست، عرق شرم از پیشانی سترد.
استادِ استاد، دست در جیب کتش کرد و برگه ی تاخورده‌ای را بیرون کشید و گفت: «آمده‌ام شعری را که در مدح قیصر سروده‌ام بخوانم.» بعددر جیب‌هایش، دنبال عینک مطالعه‌اش گشت اما پیدا نکرد. از آنجا که من تنها دانشجوی مذکّر در کلاس بودم، استاد قیصر طبق معمول مرا مخاطب قرار داد و گفت: «حامد! بدو بیا ببینم!» رفتم کنار میز استاد ایستادم.استاد قیصر کلیدی از جیبش درآورد و گفت: «سریع برو اتاقم را بگرد و عینک مطالعه ی مرا بیاور!» من هم که دیدم استاد و شاگردان، معطل عینک مطالعه هستند با سرعت برق رفتم و اتاق را گشتم اما عینکی پیدا نکردم. نفس‌زنان به کلاس درس برگشتم و گفتم: «شرمنده‌ استاد ؛ همه اتاق‌تان را گشتم اما عینکی آنجا نبود...» در این هنگام استاد مصفّا به سینه‌اش نگاه کرد و گفت: «امان از پیری! عینک من از گردنم آویزان است! گیریم من فراموشکار شده‌ام؛ شما جوان‌ها چرا به من نمی‌گویید عینک همراهت است!؟» آن گاه شروع کرد به خواندن اخوانیه ی نغز و محکمی که برای شاگردش سروده بود. شعر که تمام شد همگی هیجان زده ایستاده بودیم و به افتخار هر دو استادمان کف می‌زدیم.
استاد قیصر جلو رفت و دست استادش را بوسید و گفت: «از خجالت آب شدم..»
...دریغ و افسوس! فکرش را هم نمی‌کردیم که استاد قیصر امین پور را یک دهه زودتر از استاد مظاهر مصفا از دست بدهیم و سالگرد درگذشت استاد قیصر با ایام درگذشت استاد مصفّا همزمان شود.غفرالله لنا و لهم.



.نقل خاطرات ، تنها با ارجاع به سایت شاعران پارسی زبان و ذکر منبع مجاز می باشد
تاریخ ارسال :   1398/8/12 در ساعت : 0:1:32       تعداد مشاهده : 176



کسانی که این مقاله را می پسندند :



ارسال نظر :

بازدید امروز : 4,159 | بازدید دیروز : 18,002 | بازدید کل : 121,535,390
logo-samandehi