( این درسگفتار ها حاصل سرو کله زدن من با دوستان شاعر و ... در کارگاه ها و کلاس های آموزشی شعرم بوده است . امیدوارم بتواند کمکی کوچک برای دوستان علاقمند باشد . دوستان اگر سوال یا طرح نظری داشتند می توانند تماس بگیرند ! ، موارد مطرح شده در این نوشته ها انواع قالب ها و ژانر های شعر را در بر می گیرد خلاصه اینکه برای آفریدن شعر - به نظرم - قابل تامل است .)
وحید ضیائی
درسگفتار اول : شاید برای کمتر شاعر نوآموزی پیش بیاید که در مواجهه با کلاس یا کارگاه شعری که جهت خواندن و نقد اشعاش – حالا قوی یا ضعیف – بدانجا مراجعه کرده ، بجای نشستن و حول یک میز چشم در چشم صغیر و کبیر ، مدعی و منفعل ، به نظرات شتر گاو پلنگی اعضاء گوش دادن و ندادن ، همان جلسه اول قلم و کاغذ دستشان بدهند که بیا نقاشی بکش . مسئول کارگاه بگردد و یک سوژه ، مثلن پنجره ی بزرگ کلاس را نشانشان بدهد و از آنها بخواهد تصویر ذهنی خود را – و اگر مایلند تصویر عینی شان را ! _ از سوژه مورد نظر به تصویر دربیاورند . اگر می خواهید تا ته قضیه جلو برویم شما هم همین کار را بکنید . مانیتور روبرویتان بهترین سوژه است . می خواهم تصویر این مانیتور را برای خودتان روی یک برگ سفید بکشید . می گویید نقاشی تان خوب نیست ؟ فعلن این مسئله در درجه دوم قرار دارد . شما واقعیت همان تصویری را که می بینید ، یا آنچه از این واقعیت را نگاه می کنید ، بکشید ... شاعر ما برای اولین جلسه و در دقایق اول مجبور به تمرکز کردن است ، تا بدانچه تا کنون برایش کاملن عادی و روزمره بوده است نگاهی نو بیفکند . حالا نگوییم نگاه نو ، بگوییم اصلن نگاهش کند . خیلی از نوآموز ها پنجره را از زاویه ی واقعی آن به تصویر می کشند و عده ای که کمی " نقاشی شان بهتر است " مرغ و آسمانی هم بدان اضافه می کنند . حاصل چندین تصویر از یک " سوژه ی بزرگ نمایی شده " در قالب تصویر است که بوسیله " ابزار نقاشی کردن " خلق شده است . حالا دوباره از بچه ها می خواهید تا به پنجره نگاه کنند . خوب نگاه کنند . و در مدت 5 دقیقه سعی کنند با کلمات خودشان ، در هر قالب و شکلی که می خواهند به " توصیف این منظره – منظر " بنشینند . شاعر نو آموز ما می پرسد : " توصیف شاعرانه باشد ؟ " می گویم :" هر طور دلتان می خواهد ، من تصویر ذهنی ، یا عینی شما را از این پنجره می خواهم ، اینبار با استفاده از ابزاری دیگر ، بجای نقاشی کردن با ابزار رنگ و قلم ، نوشتن با ابزار خودنویس یا خودکار . ورقه ها را جمع می کنم . نتیجه را کنار هم می گذارم . یک تصویر ، یک نوشته . شاعر نو آموز ما تصویری که از پنجره کشیده است محدود می شود به یک چهار چوبی بزرگ ، با پرده ای این ور و آن ور آن – که اصلن در عالم واقع این پرده وجود ندارد – و منقوله های بلندی که انگار در جریان هوای پنجره ی باز تلو تلو می خورند . می پرسم : " باز بودن پنجره را نشان ندادی ؟ " می گوید : " نقاشی من آنقدر ها خوب نیست که به آن جزئیات برسد همین اندازه هم هنر کردم ! " حالا نوشته اش را می خوانم : " به امید دیدن تو / پنجره را می گشایم / باد صبا بوی تو را می آورد " بقیه بچه ها هم عمومن در همین حال و هوا نوشته اند . تنها احساسات درونی شان موقع نوشتن یا کشیدن است که بر تارک – روشن بودن تصاویر اثر گذاشته است . درس آموزه ها :
مرحله اول هر آفرینشی دیدن و نگاه کردن است . بسیاری از ما بسیاری از چیز ها را می بینیم و به سادگی از کنار آنها رد می شویم ، پدر ، مادر ، همسر ، فنجان ، استکان ، گوشت کوب ، روان شناسی به ما می گوید آنچه ما در زندگی عادی خود هر روز می بینیم و با آنها در گیریم ، نه واقعیت عینی آنها بّلکه تصویر ذهنی مان از ایشان است . هرچقدر مبتلا بودنمان به روزمرگی ها بیشتر باشد بیشتر با تصاویر از پیش ساخته شده با اشیاء و آدمها و حتی موضوعات اطرافمان برخورد می کنیم دلیل این امر درگیر بودن ذهنمان با سوژه های جدید یا تنبلی ذهنمان در درگیر شدن با چیز هاییست که هر روز تکرار می شوند . این عادت می شود . عادت ، تکرار و روزمرگی ... آفت زیستن است ( فلسفی اش نکنیم ) . تمرکز بر پنجره ای که هر روز می بینیم و با آن سر و کار داریم وقتی به مرحله باز سازی یا باز نمایی آن می رسد ما را وادار می کند تا به عینیت ماجرا توجه کنیم ، رنگ و چهار چوب و شیشه و در نهایت تزئینات و منظره ای که برای ما قاب کرده است . شاعران نو آموز ما در تلاش برای دوباره دیدن نخست به واقعیت آنچه هست می نگرند – مرحله اول تولید یک اثر – تصویر عینی از یک پنجره .
مرحله دوم ابزار انتقال این تصویر به وضوح دیده شده است . قلم و کاغذ . و اینبار پای تجربه ی ما نیز به میان می آید . تجربه ی نقاشی کردن . خوب معلوم است که در کلاس شاید یکی دو نفری باشند که بتوانند نقاشی خوب بکشند اما سطح عمومی کلاس خلق تصویری عینی از پنجره و تاکید روی چهار چوب حقیقی آن است . تجربه ی نقاشی کردن ، تصویر بوضوح دیده ی ما را ، در قالب یک نقاشی محدود و تعریف می کند . هر چقدر تجربه نقاشی کردن ما خوبتر و حرفه ای تر باشد و علم ما به اصول نقاشی بیشتر ، حاصل دقیق تر و نزدیکتر به " نقاشی خوب " خواهد بود .
برمی گردم به شعر ، شاعر نو آموز ما در مواجهه با پنجره ، در همان گام اول نه خود پنجره بلکه کیفیت دیدن از آنرا استنباط می کند . او به امید دیدن " معشوق ... گربه همسایه ، سپور محل ، .... یا هر چه و هر که (!)" پنجرا را می گشاید و تا کنون آنچه به تصویر در آمده است "پنجره" نیست .
عزیزانم : آنچه این عزیز دل بدان پرداخته خود پنجره نیست بلکه عمل دیدن یا دید زدن از پنجره است یعنی دیدن و نه بوضوح دیدن ، با استفاده از یک تصویر ذهنی تکراری . نزدیک ترین سوژه به پنجره دیدن از آن است و پر استفاده ترین حالت آن . ذهن تنبل و روزمره ما اولین تصویر ذهنی خود را وارد معرکه می کند و در مرحله بعد وقتی قرار است بادی از این پنجره بداخل بوزد – باز یک عمل تکراری و معمول – آن پیش فرض اولیه که تو را وادار به کشیدن پرده برای پنجره ی نقاشی ات کرد ( تا " پنجره تر" به نظر بیاید ) ، به کمک تجربه ی دست آموزت ، واژه صبا و اصطلاح باد صبا را پیش می کشد تا نوشته ات به کمک این ابزار تکراری اما با بار عاطفی و تصویری شاعرانه ، "شعر تر" به نظر بیاید . تجربه شاعرانه ات مثل تجربه نقاشی ناشی از تکرار یک سری محفوضات پیش فرضی شده است که مثل زندگی عادی ات ، خو کردن بدانها ، در عین حال که مفهومی به نام زندگی را در پیش زمینه بوجود می آورد بلکه بدان رنگی شاعرانه – آنطور که می خواهی و از آن حداقل لذت را می بری – به تو عطا می کند .
آنچه یک نقاشی را نقاشی می کند دیدن خوب و انتقال این دیدن صحیح به کمک تجربه ای غیر معمول و آگاه و اجرای آن با ابزاری به غایت انتخاب شده و غیر تکراری ست . والا آنچه نتیجه کار می شود : تصاویری از چهار چوبی به شکل پنجره است که در نهایت درجه روانه سطل آشغال می شود .
از بیماری های خیلی بد جامعه شعری ما همین عادت ، تکرار و استفاده از تجربیات نخ نمای پیش فرضی در آفرینش شعر است .
حالا قلم و کاغذی بردارید . به مانیتور روبرویتان " نگاه کنید " . سعی کنید بدون استفاده از هر واژه یا اصطلاحی که بار عاطفی پیش فرضی داشته باشد به توصیف این مانیتور بنشینید . دقت کنید شما دارید تجربه ی نوی دیدن و نوشتن با کلماتی از آن خودتان را به مرحله اجرا در می آورد . " کلماتی از آن خودتان" : درس گفتار بعدی ما خواهد بود