ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



دوباره كوچه بود وشب
به كوچه كوچه ي نفس

تمام عمر خويش را دويده بود

كسي كه بارها در انتهاي كوچه ها

فقط به كوچه اي دگر رسيده بود

 

كسي كه هيچكس نبود

وهركجا كه بود هم كسي نبود

بجز به چشم كودكش

كه هيچكس جز او نبود

 

كسي كه گام هاي خسته اش

 حكايتي عجيب داشت

وچهره ي شكسته اش

تبسمي نجيب داشت

 

كسي كه رسم نان ونام را نمي شناخت

وشعر مستي و نگار وجام را نمي شناخت

كسي كه خطّ عشق را

بجز به چشم كودكش نديده بود

 

دوباره كوچه بود وشب

وچشمهاي زخمي از

نگاه تيز سرنوشت

ودستهاي خالي از دوپاره نان

راستي تمام سهم نان او

چه عادلانه شدنصيب خوان ديگري

 

دوباره كوچه بود وشب

وكودكي به انتظار

كه پاي كوچكش به جرم بي كسي توان نداشت

ويك پدر كه پيش روي كودكش زخستگي وشرم

ايستاده مرده يود وجان نداشت 

کلمات کلیدی این مطلب :  دوباره ، كوچه ، بود ، وشب ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/5/21 در ساعت : 13:24:55   |  تعداد مشاهده این شعر :  865


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 22,301 | بازدید دیروز : 10,886 | بازدید کل : 121,895,164
logo-samandehi