حياطي بود با يك باغچه يك حوض يك انبار
هلالي گچبري از آيهي گُل، نقش بر ديوار
نماي خانه در معماري موي تو گم ميشد
همينكه ميخراميديّ و بر دوش تو گندمزار...
سكوتي بود بين ما، سراسر شور و از غم دور
سكوتي كه نه از ناگفتهها از گفتهها سرشار!
محرمها صفرها نزد ما نذري ميآوردند
هميشه مادرم ميگفت كه «ألْجار ثُمَّ الدّار»
زمان خالهبازي ميشدم يك مرد و ميرفتم
ميان بندر گيسوي تو در جستجوي كار
كمي كه قد كشيدي روسري زيباترت ميكرد
از آن پس، ديدنت تركيبي از غم بود و استغفار!
قنوتم را نشانه ميگرفتم سمت چشمانت
شروعش «رَبّنا أفرِغْ عَلَينا ...» تا «عذابَ النّار»
كبوتر پَر پرستو پر كلاغ قصهي ما پر
كلاغ قصهي ما كاش برميگشت ديگربار
حسين رضوي فرد-تهران
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/7/26 در ساعت : 11:58:22
| تعداد مشاهده این شعر :
3031
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.