ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



فرض کن از لب خودت بپری

قبلا این کار رو به صورت ناقص گذاشته بودم. حالا کامل شده اون رو میذارم.






شاخه های درخت همسایه
مثل افکار مرد در خویشند

راه های نرفته ای هر روز
مثل درهای بسته در پیشند

گرگ هایی که بی خبر ماندند
مثل اجساد مرده ی میشند

 

مرد می آمد از خودش بیرون
راه می رفت و قصه ای می خواند

فکر می کرد منتظر باشد
بعد لای کتاب جا می ماند

مرد می رفت آن سر دنیا
مثلا پای رشته کوه "آند"

 

رود بودن به رسم "آمازون"
دشت بودن به سبک "افریقا"

یک فلات بلند چون "تبت"
گرم و "آرام" مثل یک دریا

جمع شد توی مرد یک دنیا
رفت از آسمان تو بالا

 

جاده ای خیس از تلافی ابر
غر زدن های آسمان سر من

خیسیِ عابرانه ی یک چتر
که زمین خورده در برابر من

یک نفر مرد می شود در من
یک نفر پخش در سراسر من

می رسد ماجرا به آن جا که
نشناسد مرا برادر من

 

رفتم از ماجرای این شب ها
تا ته دشت ها جنون آلود

از فلسطین شصت ساله ی قبل
تا میانمارهای خون آلود

 

از غبار همیشه ی فتنه
ماجرایی مشابه صفین

تا کراوات تنگ آزادی
توی گرمای خونی بحرین

 

پس کجا مانده اند مدعیان؟!
شاعران مدرن درباری

که حقوق بشر تجاوز کرد
به زن زخمی میانماری

 

لیبی و مصر و الجزایرها
که به بعضی امور شک دارند

با میانمار و غزه و بحرین
دردْتاریخ مشترک دارند

 

با زمین قهر بوده و هستی
چشم ها را به آسمان بستی

رفته ای در میان باران ها
از طریق همین خیابان ها

چشم من مانده است و چشمانت
خیره ام در نگاهْ بارانت

خون رگ هام سرخ لب هایت
بغلم کن میان شب هایت

با دلی مست خوشه ی شیراز
بوسه ای مانده است تا پرواز...

 

رفتنت مانده در هیاهو ها
زیر آوار برج و باروها

چشم هایت به آسمان رفته
گاه گاهی به سمت آهوها

گاه گاهی قدم بزن با من
مثل پرواز با پرستوها

تا که از خاطرات برگردیم
زیر آوار برج باروها...

 

هی ورق می زنم کتابم را
مرد لای کتاب جا مانده

دارم از ماجراش می ترسم
نکند اصل ماجرا مانده!؟

طعم خاکستر پرستوها
زیر دندان گرگ ها مانده

 

از خیابان عبور کردیم و
در خیالم به خانه سر زده ایم

خواب از چشممان سیاهی رفت
روی آوار خانه در زده ایم

دست در دست هم پرستوییم
زیر دندان گرگ پر زده ایم

 

پر زدن از خیال بی خبری
بعدِ تاریخِ درد و دربه دری

بعدِ یک عمر توی خود بودن
فرض کن از لب خودت بپری

بپری، آسمان زمین باشد
یا زمین را به آسمان ببری

 

عاقبت چشممان به هم آمد
به زمین، به هوا، به دریا هم

یک نفر از کتاب پا شده است
یک نفر از میان رؤیا هم

مرزها را شکسته ایم از خود
چنگ و دندان گرگ ها را هم

 

چشممان توی چشم های جهان
دستمان توی دست های هم است

توی آغوش هم، همین شیراز
آسمان هم برای اوج کم است!

کلمات کلیدی این مطلب :  فرض ، کن ، از ، لب ، خودت ، بپری ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/7/30 در ساعت : 8:45:51   |  تعداد مشاهده این شعر :  929


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مصطفی پورکریمی
1391/7/30 در ساعت : 21:43:8
سلام بسیار زیبا و قابل تأمل بود


خصوصی: پس از "های لایت" اندازه ی قلم را روی 22 و فونت bzar قرار دهید فکر می کنم مشکلتان را برطرف می کند
وحیده افضلی
1391/7/30 در ساعت : 12:16:20
سلام....زیبا و پر از حرف..../فقط لطفا کمی درشت کنید خط را تا خوندنش راحت تر بشه/ ممنون
فرزانه سعادتمند
1391/8/1 در ساعت : 19:51:34
سلام ودرود زیبا بود
امیر سیاهپوش
1391/7/30 در ساعت : 9:11:48
سلام برادر
خیلی زیبا و دردمندانه است. آفرین به شما

بخصوص این دو بند:
از غبار همیشه ی فتنه
ماجرایی مشابه صفین
تا کراوات تنگ آزادی
توی گرمای خونی بحرین

پس کجا مانده اند مدعیان؟!
شاعران مدرن درباری
که حقوق بشر تجاوز کرد
به زن زخمی میانماری

البته یه کم پراکنده است. یکدست نیست. باز هم جای اصلاح و ارتقا داره
ارادتمند
عباس خوش عمل کاشانی
1391/8/1 در ساعت : 5:18:22
دوست شاعرم.ازین سروده ی جوششی و نغز شما بهره بردم و محظوظ شدم.فزون باد.
سارا وفایی زاده
1391/7/30 در ساعت : 10:47:37
درود بر قلمتان
ابراهیم حاج محمدی
1391/8/1 در ساعت : 19:28:4
درود و سلام
سروده اي از دل برآمده و نيكوست . استفاده كردم
بازدید امروز : 7,018 | بازدید دیروز : 16,528 | بازدید کل : 122,979,939
logo-samandehi