سلام و درود بر شما سراینده اندیشمند و فرهیخته پارسی زبان//// دوبیتی های بسیار زیبا و شور انگیزی سروده اید چندین نوبت مرور کردم و هر بار زیباتر از قبل جلوه کرد
پیشنهاد می کنم ردیف دوبیتی دوم را اگرچه بسیار زیبا و بدون نقص است برای توسعه بیشتر مفهوم از بودی به هستی تغییر دهید
بر انگشتِ ادب، خاتم تو بودی
تعالیبخشِ بیش و کم تو بودی
همان «شهنامهات» شد رزمگاهت
به شعرِ فارسی، «رستم» تو بودی
در این صورت مصرع سوم نیز به زبان زنده تری خواهد رسید
بر انگشت ادب خاتم تو هستی
تعالی بخش بیش و کم تو هستی
همانا شاهنامه رزمگاهت
به شعر پارسی رستم تو هستی ...
یا دوبیتی دیگری بسرایید که ))) بودی و هستی ((جمع ردیف کار جدیدتان باشد در مجموع تمامی شعرها یتان زیبا و ماندگار است اما این یکی واقعا بی نظیر است
دلی صاف و به دور از کینه دارم
سخنها با تو در آیینه دارم
دلم گویا «سمنگان» است امشب
هوای «رستم» و «تهمینه» دارم
و دوبیتی پایانی
شبم دارد امیدِ بامدادان
لبم مینالد از این بیسوادان
به چاه افتادهام، ای داد و بیداد
دلم تنگ است از دستِ «شغادان»
این دوبیتی در سطر های اول سوم و چهارم خوب اما در سطر دوم ضعیف است
لبم مینالد از این بیسوادان:
روی این مصرع بیشتر کارکنید می توانید این تلاش را از تغییر کلمه قافیه ) بی سوادان ) اغاز کنید پیروز باشید و جسارت حقیر را نیز ببخشید