ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



یک زندگی متبرک و پیوسته ( نکوداشت دکتر سید حسن حسینی )
                                                                                                            

 این مقاله، در ویژه نامه ای که روزنامه ی همشهری با نام « تا جبرئیل » در هیجدهم فروردین هشتاد و سه  و به انگیزه ی بزرگداشت شاعر ارجمند دکتر سید حسن حسینی، منتشر کرد به چاپ رسیده است. خداوند روح آن شاعر همیشه عزیز را با حضرت سیدالشهدا (ع) همنشین گرداند.

   1- خبر در گذشت عزیزان کوتاه است ولی کوچک نیست ؛ کوهی است که آوار می شود ، انسان را آب می کند ، در هم می شکند . خرد می کند . صاعقه ای است که برجان می زند . صاعقه را دیده ایم و شمع را . شمع عمری طولانی تر از صاعقه دارد اما دایره روشنایی اش بسیار محدود است . در حالی که صاعقه با همه عمر کوتاهش پرتوی وسیع بر جای می گذارد . البته آنها که عزیز ما هستند در طول زندگی ، شمع سان می سوزند اما وقتی می روند و خود را در افق « وصل » رها می کنند ، بر جان ما صاعقه می زنند و ما را می سوزانند . گویی شمع وجود آنها همه انرژی خود را به یکباره آزاد می کند و ما را تاب تحمل این انرژی آزاد شده نیست . اشتباه نشود ، ظرف وجودی انسان – ذاتاً – کوچک و کم ظرفیت نیست ، گستره ای است ناپیدا ، ولی همین ظرف ، با همه گنجایش و وسعتی که دارد ، اگر به راستی و درستی فهم نشود نمی تواند کهکشان اندوه درگذشت انسان هایی را که همه اقیانوس ها تا زانوی آنها نیز نمی رسد ، در خود بپذیرد و آنگاه در هم نشکند و زانوانش سست نشود و بر خاک ناتوانی و عزا ننشیند . اکنون روز و روزگار ما در سوگ درگذشت « دکتر سید حسن حسینی » چنین است . ما غمگسارانه در سوگ مردی نشسته ایم که در غربت مردان هنرمند در میان انبوه خواجگان درشت گو و هرز اندیش ؛ آزادگی را به حرمت شرافت آزادی پاس می داشت و جوشش درون را در پیوندی راز آمیز با ناموس خلقت و درپیوسته با مقام و کرامت انسانی ، عرضه می کرد ، به همین دلیل شعر او از شور و شعوری شگرف، سرشار بود و شیر و شکر از آن می تراوید . بسیارند کسانی که در پی نامی و آوازه ای ، گوهر از کف می دهند و نفس هرزه گرد را قدر می گذارند و عنان جان و دل به او می سپارند و هیچ در فرجام اهریمنی چنیین شیوه ای اندیشه نمی کنند . اما از جنس و جوهره « حسینی » اندک اند وارستگانی که نه نام و آوازه ، آنها را می توانست فریب داد و نه زهر تلخ سکوت و چشم بستن به ژرفنای هنرشان و بلندای اندیشه شان ، آنها را از آرمانی که باور دارند باز می داشت و به سرداب پشیمانی می کشاند . وقتی انسانی برخوان « حقیقت » و « عشق » مشرف شده باشد کدام هنرنمایی ابلیس می تواند او را به دام شب گرفتار کند و جان شعله ورش را در سیاهی عذاب غفلت به سردی بخواند ؟ « حسینی » می توانست همچون بسیاری کسان ، آرمان انسانی فرو گذارد و در حلقه خواجگان پذیرا شود ، ولی چنین نکرد و نخواست چنین کند ، چرا که : « عشقش به فریاد رسیده بود .» و هر آنکه « عشق » به فریادش رسد ، هر آنچه در نزد « بسیارتر از بسیاران » ارج دارد و گران می نماید ، در چشم او از خسی که تیپا خور بادهای هرزه گرد است ، بی مقدارترو حقیر تر است و این عاشقان جز نوشانوش « حقیقت » و « عشق » کام دل به هیچ تلخابه ای نمی سپارند. تفاوت این هر دو را، خواب زدگان روشنایی ستیز در نخواهند یافت و این ناموس هستی است و تخلف ناپذیر . در روز و روزگاری که  در آنیم ، کم نبوده اند و نیستند خواجگان اهریمن زده ای که آزادگی و شرافت انسانی را فرو گذاشته اند و برای برآوردن تمنای حیوانی درون ، آنچه نباید گفته و نوشته و بافته اند و بر رنج و غصه های دور و دراز مردمان پای کوبیده اند و دست افشانده اند و بزم غوکان منزل گزیده در لجه ی مرداب را رونق بخشیده اند . در چنین روزگاری، « انسانیت » و « آزادی »  و « هنر » به اعتبار حضور « حسینی » ها به خود خوشباش می گوید و در آیینه بند جشن شادی و مردانگی ، سکه زمانه را به نام « حسینی » ها ضرب می کند .

2- سرودن و تراوش نغمه ها ، ترانه ها و اشعار دلکش و جان بخش بر لبان شاعران شیدا و عاشق ، یکی از جلوه های زیبایی آفرین هستی است . حضرت هستی بخش ، انسان را فرمود تا بسراید و جمال جان را در سروده های خویش باز بتاباند . از انسان بگوید ، عشق را فریاد کند ، کرانه های پیدا و پنهان را زمزمه کند ، شعله های سوزان جان سرکش را در جریان رود زلال « عشق » و « محبت » نمایان سازد ، با برافروختن آتش در نیستان فراق ، ناله های جدایی را از زبان آتش سخن بگوید ، سرگشتگی قطره های مانده از دریا را تصویر کند ، تشنه کامی هماره دل و تمنای پیوسته می را آواز دهد ، شوریدگی عشاق را شعر بگوید ، نیش و نوش معشوق را نغمه گری کند و ... « او » چنین خواست و شعر را در جلوه های جمال و جلال به انسان ارزانی داشت و انسان سرود و ترانه خواند . هستی شاعرانه ، خواستن شاعرانه ، نگاه شاعرانه ، تفسیر شاعرانه و ... ره آورد سفر شاعرانه شاعرانی شد که در زندگی انسان، با شکوه ترین برگ ها و آسمانی ترین واژه ها و عبارت ها را پدید آورده و بر جای گذاشته اند . اما با این همه یک راز ناگفته بر جای بوده و هست : چه کسی شاعران را می سراید ؟ آیا شاعران ، خود از خویش می گویند ؟ و آیا شعر شاعران تجلی جان خروشان خودشان نیز هست ؟ اگر چنین است کدام گروه از شاعران اند که به این مرتبه رسیده اند که هر آنچه سروده اند از مقام به « وحدت » رسیده آنها نیز حکایت می کند ؟

3- برآنم که شاعران به وحدت رسیده چندان پرشمار نیستند . شعر البته از مقام کشف و شهود می تراود و جریان سیال خود را در جان شاعر رها می کند ، اما میان جان شاعر منفرد و اسیر رنگ تعلق ، با شاعر « بی خود از هست خویش » که در دریای فنا غوطه می خورد ، تفاوتی بس شگفت وجود دارد ، چنانچه میان « وجود » و « موجود » . شاعران رسیده به قاف « وحدت » خود « ممدوح » خویش اند . برای این شاعران ، « عشق » و « عاشق » و « معشوق »، « می » و « میخانه » و « ساقی » ، « ذکر » و « ذاکر» و « مذکور» و ... همه یکی است ، بی هیچ تفاوتی در صورت و باطن . و چه می گویم . صورتی نیست ، هر چه هست باطن است و « حقیقت » . جوهره است و ذات و جز این ، هیچ تجلی در هستی نیست . « رنگ » و « تعین » و « عرض » ، فقط در چشم ظاهر بین ما جلوه می فروشد ، و الا هرچه هست « اوست » و غیر ازاو هیچ : « که یکی هست و هیچ نیست جز او/ وحده لا اله الا هو ». جهان و هر چه در او هست آینه ای است که جمال « حق » را باز می تاباند و شعر شاعرانِ چشمِ دل گشوده به « حقیقت هستی» ، « ذکر» و « تسبیح » جمال حق است . روایت معاشقه شاعر با معشوق ازلی است . مغازله ای است بشکوه که حتی کلام در وصف آن عاجز است . وقتی شاعران حقیقی در مکاشفه ای زلال و سلوکی روشن و نورانی ، به تماشای زیبایی مشرف می شوند و رشحه ای از آن سیر و تماشا را در کالبد کلام می ریزند ، روحی زیبا زا نیز روایت می کنند، اما شرح و بیان این روح زیبا،  در همین مرتبه خلاصه نمی شود ، بلکه زیبایی آفرین نیز ، این روح های زلال و زیبا را روایت می کند. به سخن دیگر ، درست است که شاعران حقیقی ، ممدوح روح خود نیز هستند اما مدح واقعی و حقیقی آنها را حضرت حق بر عهده گرفته است .

انسان را این رخصت داده اند تا هستی و عشق را بسراید و خداوند، سرودن از انسان را بر خود واجب کرده است . در کلام آسمانی « قرآن» بلندترین سرودها و ترانه های خداوند از انسان متجلی است و انسان در هیچ ترانه و کلامی آنگونه که حضرت حق فرموده تعظیم و تکریم نشده است . همین معانی بلند و شگفت، همه راز خلقت آدم است و شاعران حقیقی می کوشند از این معمای شیرین پرده برگیرند . روزگاری فردوسی ، سنایی ، حافظ ، مولانا ، عطار ، بیدل ، و ... نجواگر جمال یار و گشاینده راز پیوند انسان و حق می شدند و در این روزگار شوریدگانی چون : امیری فیروز کوهی ، شهریار ، مهرداد اوستا ، نصراله مردانی ، دکتر سید حسن حسینی و ... و گران مایه شاعرانی که هنوز هرم نفس متبرکشان ، جان بخش است و ما را به سایه سار امن عشق می خواند .

4- اکنون یکی از شاعران حقیقی که پاک ترین پاکان را بسیار سروده بود و زیبایی خدایی روح و مقام سترگ انسانی آنها را عاشقانه روایت کرده بود ، درنگ را تاب نیاورده و ما خاک نشینان را گذارده و به آن کجا که خوانده شده شتافته است . « دکتر سید حسن حسینی » در حیات مادی چندان نپایید و به کوتاهی عمر گل زیست ، اما زندگی این انسانهای بزرگ را از نظر کمی نمی سنجند ، بلکه کیفیت زیستن آنها را در چشم می آورند . از این منظر و با این نگاه ، کیفیت زندگی این عزیز بسیار پر ارج و ذی قیمت است . او با باورهای شیعی خویش می دانست که ارزش حیات به حرکت افقی آن نیست ، بلکه رشد عمودی آن است که قدر و قیمت می یابد و خدا را در جلوه های مدهوش کننده در درون زنده می کند و انسان در پرتو این می بالد و به آرزوی وصال نایل می شود . آنچه از آثار نوشتاری و گفتاری زنده یاد دکترحسن حسینی بر جای مانده گویای کیفیت و بلندای حیات مادی اوست . به همین خاطر بی گمان جامعه ادبی و هنری ایران شاهد تداوم حضور معنوی و روحانی آن شاعر شوریده خواهد بود و نام و یاد « سید حسن حسینی » در دفتر هنر این سرزمین نامیرا ، چونان آفتاب خواهد پایید و گرما خواهد داد . شعر و کلام و زندگی او تجسم « ذکرحق » بود و بی گمان آن جان مشتاق، اکنون که به جانان پیوسته ، از پس درد ها و رنج های مادی ، اینک در جوار حق، خوش آرمیده است و معشوق بر زخمهایش التیام نهاده است . او دیگر در د و رنج نمی کشد . گرچه ما در فقدانش ناچاریم کوه مصیبت و سوگ را بر دوش کشیم و جان ملتهب را در میهمانی آثار زبده و زنده اش به آرامش دعوت کنیم .

 

کلمات کلیدی این مطلب :  شعر و عشق ، شاعران حقیقی ، دکتر سید حسن حسینی ، ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1392/1/9 در ساعت : 16:18:28   |  تعداد مشاهده این شعر :  1861


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محسن کاویانی
1392/1/9 در ساعت : 19:29:22
ممنون از زحمتتون
__________________________
درود بر شما
سپاسگزارم از حضورتان
سرافراز باشید
علی میرزائی
1392/1/9 در ساعت : 20:30:57
سلام استاد نازنین
حق شناسی و انسانیت شما
در خور ستایش است.
درود بر شما
_________________________
درود بر استاد مهربان جناب میرزایی گرامی
سپاسگزارم از لطف و محبت حضرت تان
سرافراز باشید
سحر دگلی (آریایی)
1392/1/11 در ساعت : 1:38:33
سلام و درود و احترام جناب نبوی ارجمند
روحشان شاد و قرین رحمت منان
درود قلمتان را

 
در امان مهر یکتا خدای مهربانی
بهترین ها از آنتان
____________________________
درود بر سرکار خانم آریایی گرامی
از لطف و محبت تان سپاسگزارم
پیروز باشید
دکتر آرزو صفایی
1392/1/10 در ساعت : 14:35:53
درود استاد گرامی از جستار ارزنده تان بهره بسیار بردم
سال نو بر شما شاد باش
سرتان خوش
_________________________
درود بر سرکار خانم دکتر صفایی گرامی
از مهر حضورتان سپاسگزارم
سال نو و بهار بر شما هم خجسته باد
سرافراز باشید
محمدرضا سلیمی
1392/1/10 در ساعت : 19:22:20
سلام
درود بر شما
استاد سيدحسن حسينى را نديده ام اما خوانده امش و چه شعر بلندى خوانده ام!
ديرپاى و شادزى
____________________________
درود بر جناب سلیمی گرامی
سپاسگزارم از حضورتان
سربلند باشید
علی هوشمند
1392/1/16 در ساعت : 2:31:25
ياد و خاطره سيد عزيز گرامي ! و درود بر شما كه به ياد او بوديد .
______________________
درود بر جناب عالی
سپاسگزارم از حضور و لطف تان.
سربلند باشید
بازدید امروز : 4,217 | بازدید دیروز : 7,712 | بازدید کل : 121,719,685
logo-samandehi