ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



قصه ی هدهد و سلیمان
قصه ی هدهد و سلیمان
این کبوتر که بر تنش دارد رد شلاق باد و باران را
هرطرف پرکشیده حس کرده وحشت لحظه های پایان را
هم ز اغیار زخم ها خورده هم ز هرآشناست آزرده
با تمام جهان درافتاده تا که پیدا کند مگرجان را
آمده با تو گفتگو بکند یک دو رکعت بقوبقو بکند
تا از الواح کهنه بردارد قصه ی هدهد و سلیمان را
آمده سرخی زبان بشود راوی قصه جهان بشود
خبر اینست سیل تند ارم برده با خویش شهریاران را
بین سرطاق ها مقرنس ها زخم غربت هنوز می جوشد
گرچه از سنگ و از طلا کردند صحن و گلدسته ها و ایوان را
هیچ صاحب نفس نمی بینم جاده را جز قفس نمی بینم
دستهای شماست می بندد زخم های عراق و لبنان را
پرچم سبز بارگاه شما تا شمیم بهار می پاشد
می توان همچنان تحمل کرد خشکی خطه خراسان را
تا گذرگاه عافیت تنگ است منجنیق پرفلک پراز سنگ است
این کبوتر رها نخواهد کرد لحظه ای کنج این شبستان را
کلمات کلیدی این مطلب :  قصه ، ی ، هدهد ، و ، سلیمان ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/3/30 در ساعت : 14:0:19   |  تعداد مشاهده این شعر :  1253


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مهدی فرزه (میم. مژده رسان)
1390/3/30 در ساعت : 16:33:34
تا گذرگاه عافیت تنگ است منجنیق فلک پراز سنگ است
این کبوتر رها نخواهد کرد لحظه ای کنج این شبستان را
اکرم بهرامچی
1390/3/31 در ساعت : 1:26:15
این کبوتر که بر تنش دارد.... رد ِ شلاق باد و باران را
هرطرف پرکشیده حس کرده، وحشت لحظه های پایان را
سلام آقای ابراهیمی
بسیار زیبا سرودید و ژرف/...............
بازدید امروز : 5,350 | بازدید دیروز : 12,771 | بازدید کل : 121,747,595
logo-samandehi