ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



یک خاطره ی طنز از دوره آموزشی آفتابگردانها!
سلام. یک خاطره طنز از اردوی آموزشی شعر آفتابگردانها که در مشهد بود را برای وبلاگم نوشتم. گفتم اینجا هم بگذارمش! امیدوارم از خشم مسئولین سایت در امان باشم!

خاطرات مکبّری!

{یک}

ی شب شعری بود توی تالار نور مشهد. اختتامیه ی اردو آموزشی شعر جوانِ موسسه شهرستان ادب. نماز مغرب که شد رفتیم نماز بخونیم. حاجآقا داشت اقامه می گف. دیدم کسی نیست برای مکبّّری. نماز هم تو فضای باز بود و جمعیت زیاد. عمرن که حاجآقا اگر داد هم میزد صداش به دو سه صف پشت سرش میرسید! به فریاد نزده ش رسیدم و رفتم جلوش و خیلی مودّب -مثل بچه مکبّرها!- آماده شدم. آقا! بین نماز دیدم ی بنده خدایی توی سجده شونه هاش تکون میخوره. با خودم گفتم چقد با اخلاص! خوش به حالش! چقد حضور قلب! بح بح!

بنده خدا سجده ی آخرو رفت و کمی هم شونه هاش تکون خورد. (وقتی بلند شد، خیلی دقت کردم ولی...==>>>) به جون خودم اشکاشو ندیدم! خب عب نداره! گاهی آدم زورشو میزنه ولی اشکش در نمیاد! مهم نیست که!

از سجده که بلند شد دستشو کرد توی جیبش و همونطور که تشهّد و سلامو میگف کارای دیگه ای هم انجام می داد. از توی جیبش ی بسته دستمال کاغذی درآورد{اشهد ان محمد رسول الله...}. خیلی ریلکس یکی رو از داخلش درآورد{الهم صل علی....}. دوللا کرد{محمد و آ...}. یک بار دیگه دوللاش کرد{...لِ محمد...}. دستمال کاغذی رو برد روی دماغ مبارکش{السلام علیک...}. شروع کرد به فیش فیش. دستهاشو برد به سمت عینکش{...علینا و عبادالله...}. عینکو برداشت. با اون دست دیگش اشکاشو پاک کرد{علیکم و رحمه اللله و برکاته!}. همه ی این کارا رو خیلی ریلکس انجام داد. خیلی ریلکس! اصن انگار دیگه تو زمین نبود. انگار تو حال و هوای خودش بود!

ما رو میگی همینجوری مونده بودیم: و اینجوری: همچنین اینطوری: و ایضاً:

اللهم اعطنی ریلکس بودن! نه! ببخشید! السلام علیکم و رحمه الله و برکاته...ان الله و ملائکته یصلون علی النبی...یا ایهاالذین آمنو! جان مادرتان درست نماز بخونید!!!این کارا عاقبت درست و درمون نداره!

لازم به ذکر است که این بنده خدا رو اصلن نمیشناختمش. گفتم که گفته باشم!



خاطرات ادامه دارند!

کلمات کلیدی این مطلب :  جوادآقا ، خاطرات مکبری! ، خاطره ، نماز ،

موضوعات :  طنز ،

   تاریخ ارسال  :   1392/6/12 در ساعت : 2:17:0   |  تعداد مشاهده این شعر :  1090


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

امین نوراللهی (فریاد)
1392/6/12 در ساعت : 12:16:20
سلام برادر.يكي از فلسفه هاي نماز جماعت اينه كه نمازهاي ناقص و دست و پاشكسته ي امثال بنده ي حقير و اين بنده ي خدا به يمن نيكان و مومنين حاضر در جمع نمازگزاران مورد قبول درگاه خداوند مهربان قرار بگيره.انشالله
جواد شیخ الاسلامی
1392/6/12 در ساعت : 15:8:18
سلام آقای نوراللهی
خب از کسی که در نماز دوست دارد اشک بریزد و تلاش هم میکند خیلی انتظار نمیورد که در نماز چنین افعالی از او سر بزند! من بیشتر تعجبم از این نکته بود!
سپاس
حسین سنگری
1392/6/15 در ساعت : 2:40:19
سلام جواد جون
په من کجا بودم اون موقع؟؟؟؟؟؟؟؟
جواد شیخ الاسلامی
1392/6/16 در ساعت : 1:6:20
سلام حسین جون
تو؟نمیدونم!! شاید مثل همون بنده خدا خیلی تو فضا بودی!
سید حسن مبارز
1392/6/12 در ساعت : 14:11:41

سلام برادرم. نوشته بسیار زیبایی بود البته اگر بشود بدون تصویر و شکلک ها باشد خیلی بهتر است. یک شاعر هر متن و یادداشتی که می نویسد باید آنقدر گویا باشد که بی نیاز از شکلک شود . ضمنا این کامنت را خصوصی تلقی کنید. اگر هم خواستید عمومی اش بفرمایید جواد جان اشکال ندارد. یاعلی
جواد شیخ الاسلامی
1392/6/12 در ساعت : 15:9:32
سلام سیدجان
بله، قبول دارم. ولی گفتم امتحان کمن ببینم چه میشود. ضمن اینکه برای وبلاگ بود و بدک نبود که شیطنتهایی هم داشته باشم. مخاطب عادی برایش جالبتر جلوه میکند این مسائل
ممنونم.
بازدید امروز : 7,025 | بازدید دیروز : 16,528 | بازدید کل : 122,979,946
logo-samandehi