«امید»
شبی در کنج خلوتخانه ی اندوه و تنهایی
هوایی در سرم افتاد و دانستم که می آیی
تمام روزها با یاد رویت عالمی دارم
و شب هایی که با اندیشه ات گردیده رویایی
سکوت عشق فریادش میان دشت می پیچد
و پر می گردد اینجا از امید و شوق و شیدایی
تو مهر روشنی بخشی تو مهتاب جهانتابی
اگر از چشم ها دوری ولی هر لحظه با مایی
شبم تاریک چون مویت، امیدم دیدن رویت
صفای تازه ای داری چو مروارید دریایی
خیالم با خیالت گفت و گوها می کند هر دم
دمادم غرق رویایم پر از امید و زیبایی
گلویم، سینه ام، دستم، زبانم، چشم هایم را
تمام بودنم را می گذارم تا که باز آیی
اگر «تنها» نشستم بی تو معذورم بدار ای دوست
که دور از ماه رویت همدمم گردیده تنهایی
تاریخ ارسال :
1392/7/27 در ساعت : 16:59:30
| تعداد مشاهده این شعر :
552
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.