ای بسوزد دلتان ، این چه بلایی ست ، بزرگ
کو وفاداریتان ، این که جفایی ست ، بزرگ
وعده دادید به من سبزترین خواهم بود
آه من سنگ شدم، این که عزایی ست، بزرگ
شعله بر برزخ روحم مزنید ای مردم
که برای گنه عشق، جزایی ست بزرگ
اینقدر طعنه ی نان و سکه بر من مزنید
پیش چشمم سکه ی عشق، متاعی ست بزرگ
با شما راز نگویم که غریبید، غریب
خشت، خشت دلتان هم ز ریایی ست بزرگ
یکنفر هست شبیه سحر و خورشید است
او که غمدیده ی عشق است و ز جایی ست بزرگ
او مه آلود می آید و پر از طوفان است
او که بر لوح دلش نقش صفایی ست، بزرگ
حیف این روح مرا نهی ز عشقش کردید
کو وفاداریتان این که جفایی ست، بزرگ
تاریخ ارسال :
1392/9/28 در ساعت : 11:36:2
| تعداد مشاهده این شعر :
563
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.