همچنان از صاحبان زور و زر جداً بترس
ای بشر! از شاخِ تیزِ گاوِ نر، جدا ً بترس
هرچه باشد گاو گاو است و ندارد منطقی
گاو گاهی می شود خرتر زخر، جداً بترس!
شیر و ببر و کوسه هم قطعاً خطرناکند، لیک
جانور را تا حدودی، از بشر جداً بترس!
ضمن این که یک مخالف آن قدَرها نیست بد
آن یکی امّا اگر شد ده نفر جداً بترس
پند (( کیهان )) را بکن آویزه ی گوشت مدام
گر نکردی می کنی در جا ضرر، جداً بترس
بیت قبلی را سرودم با هزاران ترس و لرز
بیت بعدی را ولی بی دردسر، جداً بترس
دشمن دانا بلندت می کند چون برق و باد
رنگ و روی خوشگلی داری اگر… جداً بترس!
هر زمان رفتی درون کوچه ای تاریک و تنگ
دیگر آن جا خواهرم! از هر نظر… جداً بترس!
براساس تجربه از رو به رو هرگز نترس
در چنین وضعی فقط از پشت سر، جداً بترس!
شعر خود را کات کردم عاقبت بامصلحت
چون که مشکوک است قدری دور و بر، جداً بترس!