ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



در دل خواب پنجره واشد
مثل ِ کبریت ِ بی خطر شده است گاه و بیگاه آتشش بزند!
با نگاه به آسمان حتا لهجه ی ماه آتشش بزند!
راه گم کرده ای که می داند وسط ِ شعله های تردید است
دل به شک بودنش هرآینه ، راه و بیراه آتشش بزند
بی تفاوت نبود ! می دانست فرق دنیا و آخرت درچیست !
بی تفاوت نبود ! تفکیک ِ کوه از کاه آتشش بزند
بشود انقلاب دل دادن،  رد شود از منیّت ِ آدم
آنطرف سمت کوچه ی بن بست ، اینطرف راه آتشش بزند
خانه را بر سر خیالاتش ، حس باران خراب خواهد کرد
می رود تا کجا نمی داند ! ِدلِ گمراه آتشش بزند
خواست تا آدم خودش بشود دست او را گرفت شب بویی
پرده را زد کنار بادستش حرف ِمداح آتشش بزند
وصراط الذین انعمت، راه و عشق و جنون از این سمت است
پس از این ماجرا نبایستی ! شب ِ بدخواه آتشش بزند !
گره دور گردنش وا شد زندگی وصل تارمویی بود
تازه فهمید ، یک نفر نگذاشت عمر کوتاه آتشش بزند
خیمه و چادر و دل سوزان  ، بوی اسپند و نم نم باران
عشق با چشم های مواجش،  شده همراه آتشش بزند
بند دل را به آب داد لبش روضه خوان تا رسید نزدیک ِ
سر ِ خورشید بر سرِ نیزه ، سکته ی آه آتشش بزند !
.
در دل ِ خواب پنجره وا شد ، چشم واکرد آسمان را دید
ماه را دید عاشقش کرده است ، ناخودآگاه آتشش بزند 
 سید مهدی نژادهاشمی
کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  اجتماعی ، آیینی و مذهبی ، سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1393/7/17 در ساعت : 15:57:56   |  تعداد مشاهده این شعر :  379


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

پروین برهان شهرضایی
1393/7/18 در ساعت : 1:27:34
سلام اقای هاشمی.زیبا بود.قبول باشد.
بازدید امروز : 10,094 | بازدید دیروز : 10,886 | بازدید کل : 121,882,957
logo-samandehi