انگاره های ساده ی من مثل یک نسیم
پیوسته با سیاهی گیسویت از قدیم
در انتظار بارش باران رحمتت
لب تشنه در سراب هوس دست و پا زدیم
از انتهای مغرب دل های بی قرار
آشفته حال تا حرمت یکسر آمدیم
با رمز چشم مست تو چون آشنا شدیم
مشکل گشای طرح پر ابهام و ابجدیم
بدعت گرای قشر گرا را بگو به طعن
کفر است عشق ما و نجس مثل مرتدیم
اما به اشتباه وضویی گرفته ایم
از روی اتفاق مجاور به معبدیم
خوبی تو چو سرمه به چشمان جلا دهد
ما را ببخش خوبی مطلق اگر بدیم
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/6/7 در ساعت : 10:33:35
| تعداد مشاهده این شعر :
1149
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.