با نرمخويِ خوش سخن خرّمي چو تو
گويا فرشته اي تو و من هم كمي چو تو
بالي بروي دوش خود احساس مي كنم
وقتي نشسته در برِ من همدمي چو تو
**
آماده ي مسافرتِ دور عالم ام
حالا كه روي كرده به من عالمي چو تو
عكسي است از زمين ز فضا، چشم آبيات
جام جهان نما چه عجب از جمي چو تو؟
بايد چو تاج و تخت سليمان به باد رفت
وقتي كه دست داده مرا خاتمي چو تو
خرّم دلم كه يافته اين گنج را به رنج
بيچاره آن دلي كه ندارد غمي چو تو
*
زخمم زدي به اخم، ولي جاي شكوه نيست
حالا كه خنده ميزندم مرهمي چو تو
مرداد 90
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/6/12 در ساعت : 19:31:31
| تعداد مشاهده این شعر :
1269
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.