من درلا به لای خطوط ذهنم ضجه میزنم
گاه میان واژه ها گم میشوم
واژه های کوچ کرده وسودازده
همه پوشالی
باسکوتم همراه میشوم
فارغ ازروزهای پرابهام
آرام آرام بسوی شب درحرکت
تا اندیشه های ازدست رفته ی آن لمس کنم
که برای سحرش ساعتها باید زیست
درشبی طولانی
گاه شاعر میشوم
که دلتنگی هایم باآن قسمت کنم
با قافیه های کال
ودرکوره راه خودساخته قدم بگذارم
شایدبهاری درخزان سازم
وفانوسی روشن دردریای طوفانی
گاه ساحلی هستم مچاله میان دریا
اما سرابم درکویر
ودرختی که برسرش مانده میوه ی کالی
وقتی توانم نیست به سایه ام تکیه میکنم
سایه کم میشود ومن نقش برزمین
گاه درایوان دلتنگی هایم میگردم
بابی حالی
شاید کلیدشادیهایم پیدا کنم
تنهاقفل بی کلیدروزگار
گاه به خود مینگرم
زمان طولانی
نه نامی ، نه نشانی
میدانم درخودگم شدم نه درمیان واژه ها
باتفکرات توخالی
s@rv
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/6/15 در ساعت : 14:14:30
| تعداد مشاهده این شعر :
1073
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.