ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



انسان درونم مسجدی دارد ...

غزلی تازه از محمدحسینی باغسنگانی 
::
گفتند اگر تنها کنم خود را؛ مثل همین حالا کنم خود را 
درهای دنیا باز خواهد شد؛ تنها اگر حاشا کنم خود را

شب را به ماه آویختن دارد، این دل هوای ریختن دارد 
من از شب وصل تو می ترسم؛ بگذار تا فردا کنم خود را

اردیبهشت از راه می آید، شوق جهنم می کند پیرم 
من در به در در حال تکفیرم؛ تا راهی تقوا کنم خود را

از ما چه می ماند مگر آهی، بر من بخوان آیات گمراهی، 
حرفی پر از معنایم و باید؛ یک لفظ بی معنا کنم خود را

می لغزی آخر مثل یک ماهی، از ساحل عقل تو خواهم رفت
دست از تو اما بر نمی دارم؛ تا قسمت دریا کنم خود را

طاقت بیاور مرگ نزدیک است، بر گردنت افتاده خون من 
از دیدنت خوشبختم ای قاتل؛ رخصت بده زیبا کنم خود را

ناراحتم از دست دستانم، ناراحتم از تخم چشمانم 
هنگام دلتنگی است می فهمی؟ باید کمی دعوا کنم خود را

شعر از گناه خلق لبریز است، شمس نظر در حال تبریز است
انسان درونم مسجدی دارد؛ تا وقف مولانا کنم خود را

...............................................................
اردیبهشت نود و چهار | تهران 

کلمات کلیدی این مطلب :  مولانا شمش غزل ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1394/4/11 در ساعت : 5:32:34   |  تعداد مشاهده این شعر :  903


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مرضیه عاطفی
1394/4/12 در ساعت : 3:42:4
سلام بر شما و احسنت بر این شور شاعرانه

پیروز و قلمفرسا باشید.

یاعلی(ع)
بازدید امروز : 8,788 | بازدید دیروز : 16,528 | بازدید کل : 122,981,710
logo-samandehi