رو در رویشان ایستادی
که مبادا راهم را...
نوشتند :
تنشنه ترین راه
جاده ای است که پیش روی تو بند آمد .
به آنان گفتی:
مبادا یاورانم را...
نوشتند:
وقاحت عریان ترین تیغی است
که تن می زند به آبشار خون.
فریادشان زدی :
مبادا فرزندانم را...
نوشتند :
قساوت در شدیدترین شکل
تیری است سه شعبه.
هشدارشان دادی :
مبادا شریانم را ...
نوشتند :
به چندین تیغ انکار از گلویی،
خون جاریست
و خون جاریست روی جاری خون
که خون خون است از خونکاری خون
و خون می جوشد و می جوشد از خون
جنازه جامه ای می پوشد از خون
چنان خون روی خون بالا می آید
که خون تا بوی خون بالا می آید
جهان دریا به دریا می شود خون
و از دریا به دریا می وزد خون
دریغا آن قدر روی زمین خون
که موجاموج موج و اوجا اوج این خون
نه تنها از سر آنها گذشته است
که از امروز و از فردا گذشته است
چنین خونی اگر یادآور توست
فقط خون گلوی اصغر توست!
و اما خون تو: ای وای ای وای....
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:1:24
| تعداد مشاهده این شعر :
957
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.