درود بر دوست فاضلم جناب گنابادی عزیز
ممنون از اظهار نظرتان.برای به نتیجه رسیدن بحث بیاییم کمی روشمند بحث کنیم و مباحث را با شماره از هم جدا کنیم:
1-نوشتهاید:
«اگر به اعتقاد شاعر شعر مورد نظر ال سعود مستحق انقاد ند باید رفتارشان به شکل اصولی مورد نقد قرار گیرد نه اینکه مورد هجوم انواع فحش و ناسزا قرار گیرند »
ببینید به نظر بنده مشکل شما با این شعر از این جملات و تلقی شما شروع شده است!
اولا: «نقد و بررسی رفتار به شکل اصولی» وظیفهی گفتگوی ویژه خبری شبکه 2 است نه برعهده یک نوع ادبی!
ثانیا:ایشان فحش و ناسزا نمیدهند، ایشان دارند هجو میکنند!
فحش،فحش است ولی هجو-که امکان دارد فحش هم داشته باشد-نوعی ادبی است.شما باید ادبیات را از منظر ادبیات بررسی کنید.
مثالی بزنم و کمی به حاشیه بروم اگر :کسی بیاید و بگوید قد عبّاس سرو را مانَد...
بیایید و با همان منطقی که فحش را نفی میکنید، این بار دروغ را نفی کنید که:وامصیبتا!ایشان دارد به حضرت عبّاس صفتی دروغ قائل میشود!
اگر کسی روی منبر بگوید حضرت زینب(س)روز عاشورا خطاب به روح بلند نبیاکرم(ص) گفته است: «ایهاالرسول!حسین تو چون آن ماهی شد که از آب بیرونش افکندند و بر تنش افزون از ستاره ها زخم زدند»
شما میتوانی اعتراض کنی که آقا این در کدام روایت و ماخذ آمده است و اگر از عهده برنیامد،کذاب و جاعل حدیثش بخوانی ولی همین را اگر محتشم بفرماید نه از وی سند روایت میخواهی و نه کذابش میخوانی،چون میدانی که این دروغ،دروغ زشت نیست بلکه در فضایی قرار گرفتهاست که مستحسن است و در واقع برخلاف ظاهرش اصلا دروغ نیست، چون در پی اغوای واقعی و قلب حقیقت نیست ،همه آنهایی هم که میخوانند میدانند که قضیه چی به چی است!
اینجا هم بحث ما روی فحش دادن و توهین نیست اگر بود میتوانستیم فهرست بلندبالایی از احادیث را بیاوریم که فحش و توهین را نفی میکند!بحث ما درباره هجو دشمنان اسلام است و اینکه آیا مجوزی برای این نوع هجو هست یا نه؟
اولین هجو کننده و تمسخر کنند خود حضرت حق است.مگر ایشان اشخاصی را در قرآن به خر و گاو تشبیه نمیفرماید و مگر عدهای دیگر را مسخره و استهزا نمیکند؟ الله یستهزی بهم و یمدّهم فی طغیانهم یعمهون
در دیگر ایات نیز مثلا:فبشرهم بعذاب الیم" کافران را به ریشخند میگیرد
بعد میرسیم به پیامبر. در پاسخ آن عزیز هم ذکر کردم در زمان پیامبر خود ایشان مجوز هجو مشرکان را به حسان بن ثابت دادند و در زمان ائمه نیز شاعران مکتبی ما هجو دشمنان اسلام را گفتند (مانند فرزدوق که هجو هشام را گفت)اینها متواترند و شکی در آنها نیست.
پس هجو دشمنان اسلام به کرات صورت گرفته است و پیامبر و ائمه نیز مطلقا منع نکردهاند.این هجوها نیز آکنده از بد و بیراه و توهین بوده است.در هجو که حلوا پخش نمیکنند، فحش و توهین و تحقیر تا بخواهی هست!
در شعر آیینی خودمان نیز از مهتران تا کهتران فحش و ناسزاست که به دشمنان اهل بیت نثار شدهاست!حتی در آثار فاخر. محتشم در ترکیببند جاودانهاش خیل دشمن را دیو و دد و ناکس میخواند و ابن زیاد را شداد میخواند و یزید را خس درخت شقاوت.اینها توهین و فحش نیست؟
همانطور که محتشم موظف نیست به جای این فحشها در شعرش رفتار یزید و یزیدیان را به شکل اصولی نقد کند ،هجاگو نیز چنین وظیفهای ندارد!
2- این جمله نیز که مرفوم داشته اید«متاسفانه شاعر از اشارات قرانی هم در شعر هجو آمیز خود به شیوه تفسیر به رای استفاده کرده است»
باز همان مشکل قبلی را دارد!باز شما از منظر غیرادبیاتی نگاه کردهاید.
قرآن را تفسیر به رای کردن درست نیست اما در ادبیات این امر به شکلی بلاغی صورت میپذیرد و کسی هم متعرض نمیشود.در واقع تفسیر به رای نیست بلکه مصادره به مطلوب است!
تاریخ ادبیات ما پر است از این مصادره به مطلوبها که حتی در شعر آیینی هم به وفور یافت میشود.
گفتهای کعبه بود خانۀ من
لیک این نزد خرد ممنوع است
نه در آن«آمنهم من خوف» است
نه در آن«اطعمهم من جوع» است
حالا این شاعر گناه مرتکب شدهاست که از آیه قرآن استفاده ابزاری کردهاست؟پاسخ:خیر.باید از منظر ادبیات نگریست. این صنعتی بلاغی است و پلیاست بین تضمین و تلمیح و ایهام تناسب.
3-اما اینکه شما و استاد خوشعمل صرفا به خاطر یک کلمه یا ترکیب شعری را هزل یا آن را هجو بنامید به نظرم صحیح نیست.اصلا گاه طنز با هزل و هجو آمیخته میشود و مرز قابل تشخیص نیست.بنده سالها پیش در مقالهای با عنوان «شوخی شعر» نوشتهام:
«اين تقسيمبنديها در آثار هيچگاه حدود و ثغور درستي پيدا نکردهاند و معمولاً درهمآميخته شدهاند و به خاطر همين آميختگي، نيرويي مضاعف يافتهاند. طنز اگر قرار باشد سيلي محکمي باشد، شايد نيازمند آن باشد که از همسايههاي پرشروشورش «هجو» و «هزل» نيز مدد بگيرد! حتي گاه هدف طنز ميتواند ادامة حيات کسي يا چيزي نباشد و تير خلاصي بر آن کس يا چيز باشد، براي ادامة حيات ديگران؛ که در اينصورت باز محتاج زباني گستاختر و بيپرواتر و آتشينتر خواهد بود. نمونههاي بيشماري در نظم و نثر ادب فارسي ميتوان يافت که اين درهمآميختگي را در آنها میتوان ديد. ميتوان طنزي يافت که در کنار هدف متعالي خود با هجو يا با هزل درهمآميخته و دست بر قضا در رسيدن به مقصدش بسيار سريعتر عمل کرده است!
صرفنظر از اين استدلال، اين مسئله در تقسيمبنديهاي قرون گذشته نيز نمود داشته است که حتی بدون توجه به تلفیق انواع شوخطبعیها با هم، طنز را به نمايندگي از ديگر انواع شوخطبعي ذکر کنند.»
بسیاری از لطیفههای عبید طنزند( به خاطر انتقادهای اجتماعی و سیاسی آشکار و پنهان آنها) اگرچه گاه با هزل و هجو نیز آمیخته میشوند ولی همین بعد انتقادی و اصلاحی آن باعث میشود که عنوان طنز بر آنان شایستهتر باشد.
با پوزش از اطاله کلام.ارادت داریم