ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



تراژدی آدمک های یک نفره


بازو به بازو



شهر صحنه تئاتر شده است



ما در اين نمايشنامه تكرار مي شويم



صحنه اول



كلاهش را جابجا مي كند



زيبا مي گريد



تلخ مي خندم



چارلي در انتهاي سالن نگاه مي كند



صحنه بعد



با كاپشني كرم



حرف مي زني



تماشاچيان مي خندند



چارلي در انتهاي سالن گريه مي كند



من به اين فكر ميكنم



اين نمايشنامه مي تواند واقعي باشد



صحنه بعد



قرار است شاعري باشم با موهاي پريشان



حرف مي زني



با كاپشن كرم رنگ



بلند مي شوم



اسلحه ات را سمت من مي گيري



اينبار قرار ست  بميرم



چارلي در انتهاي سالن گريه مي كند



.......



صحنه بعد



كلاهش را در مي اورد



زيبا گريه مي كنم



تلخ مي خندد



چارلي در انتهاي سالن نگاه مي كند



صحنه بعد



ايستاده اي با كاپشني كرم



نشسته ام



حرف مي زني



حرف نميزنم



چارلي در انتهاي سالن گريه مي كند



و من ميدانم



يا بدست تو كشته خواهم شد



يا روز بعد



به طرز مشكوكي خواهم مرد



صحنه بعد



مرا نگاه مي كني با كاپشني قهوه ايتر



ديلالوگم را فراموش كرده ام



بلند مي شوي



چارلي در انتهاي سالن



با يك دستش گريه مي كند



با دست ديگر لبخند مي زند



من مي دانم يا بدست تو كشته خواهم شد



يا روز بعد به طرز مشكوكي خواهم مرد


کلمات کلیدی این مطلب :  تراژدی ، آدمک ، های ، یک ، نفره ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/7/7 در ساعت : 11:4:15   |  تعداد مشاهده این شعر :  1074


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مژده ژیان
1390/7/7 در ساعت : 13:28:36
ميتراي عزيز وبلاگتان باز نمي شد / و"ارور" مي داد.
حجت اله یعقوبی
1390/7/7 در ساعت : 20:29:22
درود بر شما
موفق باشید
مژده ژیان
1390/7/7 در ساعت : 13:26:51
ميتراي عزيز تراژدي در د ناكي بود/تراژدي درد ناكي هست/ من و ما نيز همراه چارلي در انتهاي سالن / فقط گريه مي كنيم!
هم اکنون 14 سال (شمسی) و 1 ماه و 17 روز و 5 ساعت و 45 دقیقه و 52 ثانیه است همراه شماییم 445844752.502 و زمان همچنان در گذر است ...
بازدید امروز : 3,935 | بازدید دیروز : 12,771 | بازدید کل : 121,746,180
logo-samandehi