بازو به بازو
شهر صحنه تئاتر شده است
ما در اين نمايشنامه تكرار مي شويم
صحنه اول
كلاهش را جابجا مي كند
زيبا مي گريد
تلخ مي خندم
چارلي در انتهاي سالن نگاه مي كند
صحنه بعد
با كاپشني كرم
حرف مي زني
تماشاچيان مي خندند
چارلي در انتهاي سالن گريه مي كند
من به اين فكر ميكنم
اين نمايشنامه مي تواند واقعي باشد
صحنه بعد
قرار است شاعري باشم با موهاي پريشان
حرف مي زني
با كاپشن كرم رنگ
بلند مي شوم
اسلحه ات را سمت من مي گيري
اينبار قرار ست بميرم
چارلي در انتهاي سالن گريه مي كند
.......
صحنه بعد
كلاهش را در مي اورد
زيبا گريه مي كنم
تلخ مي خندد
چارلي در انتهاي سالن نگاه مي كند
صحنه بعد
ايستاده اي با كاپشني كرم
نشسته ام
حرف مي زني
حرف نميزنم
چارلي در انتهاي سالن گريه مي كند
و من ميدانم
يا بدست تو كشته خواهم شد
يا روز بعد
به طرز مشكوكي خواهم مرد
صحنه بعد
مرا نگاه مي كني با كاپشني قهوه ايتر
ديلالوگم را فراموش كرده ام
بلند مي شوي
چارلي در انتهاي سالن
با يك دستش گريه مي كند
با دست ديگر لبخند مي زند
من مي دانم يا بدست تو كشته خواهم شد
يا روز بعد به طرز مشكوكي خواهم مرد
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/7/7 در ساعت : 11:4:15
| تعداد مشاهده این شعر :
1074
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.