ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



دو کتاب ، یک معرفی ، یک یادداشت

موسی بیدج به سال 1335در گیلان غرب متولد شد. او مترجمی ا‌ست مشهور چه در ایران چه در ورای مرزهای ما وآثاری چون: دنیا چقدر دیر است (مجموعه شعر)، گزیده ادبیات معاصر دفتر 104، آسمان زعفرانی (مجموعه داستان)، فانوس‌خانه (مجموعه داستان) ودر ترجمه: بلقیس و عاشقانه‌هایی دیگر، شادی حرفه من نیست، باد خانه من است، گنجشک، بهانه، تأثیر فرهنگ اسلامی بر ادبیات روسیه، عصای آبنوس (مجموعه داستان)، نگاهی به خویش (با همکاری حسن حسینی)، گهواره‌ای برای شاعران، سمفونی پنجم جنوب (برگزیده شعر 7 کشور عربی) از او تاکنون منتشر شده است.او  به روایت خود، بیشتر شاعر است تا مترجم، اما بیشترمترجمش می‌شناسند تا شاعر! مردی که به واسطه شعر‌ها و معرفی‌هایش از ادبیات جهان عرب، دین بزرگی بر گردن امروزیان ادبیات دارد. او جزو معدودشاعر-مترجمانی‌است که در جهان عرب شناخته شده وبه واسطه فعالیت‌های ادبی و ژورنالیستی خود در تبادل فرهنگی بین اعراب وایرانیان معاصر نقشی مهم ایفا کرده است. شاید سردبیری وانتشار فصلنامه شیراز و توزیع آن در جهان ادبیات عرب بر این تأثیر افزوده باشد.جهان شعری بیدج فضایی آزاد و رهاست که سعی دارد تمامیت ادبیات فاخر معاصر را به دنیا عرضه کند. تلاش بیدج در برگردان شعرهای محمد الماغوظ، شاعر سوری، از حد انتشار یک کتاب فراتر رفته و به تجربه‌ای کم‌مانند در حوزه ترجمه شعر بدل شده است.

ë اردیبهشت،نمایشگاه کتاب، یک اتفاق خوب در شعر!
اردیبهشت است. نمایشگاه کتاب. فرصتی که برای اهل شهرستان، جذاب‌تر است یا پایتخت‌نشینان. جلو نشر نگاه، چشم دنبال بلندقامتی بیدج است و کتاب جلدسفید «بدوی سرخ‌پوست». محمد الماغوط پیشتر با ترجمه همین قلم در نشریاتی چند شناسانده شده، شاعری سوری متولد 1934 در خانواده‌ای فقیر، که خیلی زودتر از اتمام تحصیلات ناقصش وارد گود سیاست شد و به زندان  افتاد و شاید به همین خاطر است که وقتی اشعارش را می‌خوانی گویی نغمه پرنده‌ای در قفس است. پرنده‌ای که قفس را خوب می‌شناسد: « آه / رویا / رویا / درشکه زرین و ستبر من / ویران شد / و چرخ هایش / چون بومیان / همه جا پراکندند / شبی بهار را به خواب دیدم / هنگام بیداری / گل‌ها بالشم را پوشاند / یکبار هم دریا را به خواب دیدم / و در بامداد / بسترم از صدف و گوش ماهی / سرشار بود /اما /وقتی آزادی را به خواب دیدم / سرنیزه‌ها چونان هاله صبح / گردنم را در میان داشتند / دیگر مرا / روی بندرها / یا در میان قطارها / نخواهی یافت / مرا در کتابخانه‌های عمومی می‌یابی / خفته / روی نقشه اروپا / چون یتیمی بر پیاده‌روها / لب‌هایم / رو‌د‌ها را لمس می‌کند / و اشک‌هایم / از قاره‌ای / به قاره‌ای / جریان دارد.» او خود درباره زندگی‌اش می‌گوید: « همیشه در یک اتاق تنگ و تاریک زندگی کرده‏ام. هیچ وقت هم پول نداشته‏ام که اجاره‏ام را بدهم. هر از چندی خرت و پرت‏های معمولی زندگی‏ام را برای صاحبخانه جا گذاشته و به جایی جدید رفته‏ام. یک بار که تصمیم گرفته بودم به بیروت فرار کنم و طبق معمول می‏خواستم وسایلم رابه جای اجاره جا بگذارم، صاحبخانه بو برد و در کمین نشست. او وسایلم را بار من کرد و گفت: خوش آمدی.» معمولاً وقتی از شهرستان به پایتخت می‌آیی، دنبال یک اتفاق تازه در حوزه شعر ایرانی اما این بار این اتفاق تازه در حوزه ترجمه افتاده؛ نه فقط به خاطر اینکه شاعر و شعر انتخاب‌شده، جهانی تازه را پیش روی مخاطب فارسی‌زبان می‌گستراند، بلکه به این دلیل مهم که مترجم، سعی کرده که شعرها را در برگردان، از نو خلق کند: «آقایان! / من همه چیز دارم  / عقاب‏های ته سیگارها / خاک اره / حلبی خالی / و… ملت‏ها / ملت‏هایی آرام و بی‏جنبش مانند بیشه‏ها / که می‏توان آنها را / در قهوه‏خانه‏ها و جنگ‏ها و ترافیک / به کار گرفت.»

ë شاعری که ارباب نبود!
الماغوط سال‏های کودکی‌اش را در روستای «سلمیّه» سپری می‌کند.  بی‏نوایی این ناحیه چنان بود که در او احساس نافرمانی را به اوج رساند. در این روستا مردم دو طبقه بیشتر نبودند؛ یا ارباب بودند یا کشاورز. گورستان‌های ویژه اربابان وجود داشت و مدرسه هم مختص فرزندان آنها بود. کشاورززاده حق تحصیل نداشت. این نابرابری حس طغیان را در او کاشت. او نقل می‌کند: «به یاد دارم یک روز به هنگام خاکسپاری کسی، یکی از اربابان – طبق معمول- سوار بر اسب آمد تا گندم برای فقیران بپاشد و من او را با سنگ زدم: « کسی در خانه نیست / کسی در راه نیست / کسی در جهان نیست. / آیا ملحفه‏ای سیاه / بر چراغ راهنما می‏گذاری/ و آن را «مادر» صدا می‏کنی؟»
الماغوط می‌گوید: «خدا را دوست دارم. مؤمن به معنای رایج نیستم و ترسی هم ندارم. ریشه‏های اخلاقی- دینی در من وجود دارد. من یک نسخه از قرآن را در پارچه‏ای نگه می‏داشتم و با خود این‏ور و آن‏ور می‏بردم. شاید به همین جهت است که کتاب و درخت و طبیعت را دوست دارم.»
او در بیشتر شعرهایش با طنزی گزنده  سخن می‌گوید. اغلب شعرهایش این طنز نهفته را با خود دارند وحتی برخی از آنها مثل «مسافری عرب در ایستگاه‏های فضایی» در کل، شعری طنز است با همه مایه‌های ادبی آن: «حس طنز و تازگی و دیدن شاعرانه جهان را از مادرم به ارث برده‏ام. کارهای دیگر را هم از پدرم. یادم است که یکبار به همراه پدرم به شهر طرطوس مسافرت می‏کردیم.
در یک نقطه بازرسی از او کارت شناسایی خواستند و او فیش برق را نشان داد. ساده‌اندیشی را هم از پدرم به ارث برده‏ام. دراوایل جوانی به زندان رفتم. در آن‏جا به جای آسمان، پوتین نظامی بالای سرم بود. این مسأله بر تمام زندگی‏ام اثر گذاشت»
در سال 1955، در زندان «المزه»است که به قول خودش  روی کاغذ سیگار ترکیه‌ای چیزهایی می‏نویسد؛ « نمی‏دانستم این‏ها را که می‏نویسم شعر است. » این نوشته‏ها را به وسیله وکیل مدافعش  – به طور قاچاقی – بیرون می‏فرستد. ازهمین رو است که او را به عنوان سردبیر مجله «پلیس» منصوب می‌کنند و تا دو روز هر وقت زندانبان را می‏بیند از ترس از جایش بلند می‏شود و خبردار می‏ایستد!

ë سپیدگوی شعر سوریه
الماغوط نوشته‌هایش را در قالب «قصیده النثر» ارائه می‌دهد، همان شعر منثور خودمان. او آزاد شدن از قید و بندهای رسمی زبان را با آزادی‌های فردی یکی می‌داند که می‌گوید « قالب شعر سپید برای ابطال دیکتاتوری شعر کلاسیک، یک ضرورت بود» واین معنا و دیدگاهی تازه در جهان شعر عرب محسوب می‌شد. پس دور از انتظار نیز نبود که خدایگان وزن و قافیه شعر عرب، که میراث‌دار پدران معلقه‌نویس خود بودند به دشمنی با او برخیزند و آنقدر به او و ناشر فشار بیاورند که روی جلد کتاب‌هایش را به کلمه «نصوص: متون» مهر کند تا به مقام والای شعر خدشه‌ای وارد نشود !
شعرهای او نوستالژیای کودکی‌ است در تأملات افسارگسیخته جهان اکنون. تلخکامی از جهان آشوب‌طلب عرب و دشمنی آشکار او با حکومت سرزمین‌های اشغالی و موضعگیری‌های کشورهای عربی نسبت به این رژیم، شعر او را چون کودک نمادین کاریکاتوریست شهیر عرب، همیشه دل‌خسته و نگران نشان می‌دهد: « بیا و مرا در جیب روستایی ژرفت پنهان کن / – در کنار سوزن و دکمه و قرقره‏ها – / زیرا مرگ / از هر سو مرا احاطه کرده است. / آسمان تیره است / بادها زوزه‏کشان / و سگ‏های سیاه / کتاب‏های خونین را / در جامه‏دان‏های عابران پاره‏پاره می‏کنند. / و من در این روزهای تیره و تار / بیم دارم / که صبحی برخیزم / و پرنده‏ای روی درخت / یا گلی روی شاخه / یا دوستی در قهوه‏خانه نیابم. / یا که صبحی مرا / مسواک در دهان/ به لوله بخاری یا به دستشویی ببندند / و گلوله‏ها مرا به هم بدوزند / التماست می‏کنم مادر، / که بشتابی / و در راه / سری هم به دروگران / و چادرهای کوچ نشینان / بزنی / و از طلسمی چرمی بپرسی / و از «علفی» / که این هراس را از من بزداید.» جهانی که او در شعرهای منثورش، پیش روی مخاطب به نمایش می‌گذارد جهانی نو، چه در «ایده» و چه در «اجرا»ست اینکه شاعرانی هنوز مقید به چارچوب‌های قدمایی، او را مکلف کنند که از چنین جهانی دل بکند و به تکرار مکررات قدمایی رو بیاورد، اکنون دیگر به مزاح بیشتر شبیه است اما مزاح اکنونی، خاطرات دیروز است!

ë راهپیمایی شعر بر لبه تیغ ترجمه
از نخستین نمونه‌های ترجمه از عربی به فارسی در قرون آغازین ادبیات فارسی تا آغاز آشنایی ایرانیان با جهان غرب از دوره مشروطه، همواره مترجمان ایرانی شاعرپیشه، مترجمانی زبردست بوده‌اند و از این‌روست که انتظار ترجمه‌ای در حد بازآفرینی کلام در زبان مقصد، دور از نظر و نقد مخاطب شعرشناس نبوده است. شاید اگر «ونوس و ادونیس» شکسپیر را[شعری که در فاصله سال‌های ۱۵۹۲ تا ۱۵۹۳ میلادی و با الهام از اثر مشهور «اووید»، موسوم به «متامورفیوس»  سروده شد] ایرج میرزا به نام «زهره ومنوچهر» دوباره خلق نمی‌کرد – با آن شیوایی و دقت در ترجمان لغت آن‌هم موزون و مقفی – یا ترجمه‌های احمد شاملو به متر و معیار ترجمه شعر مدرن بدل نمی‌شد، خواننده ایرانی بضاعت اندک ترجمه شعر را که اغلب با آثار مترجمان غیر شاعر گره خورده، بر می‌تافت، اما چنین نشد!
از این منظر، بیدج به واسطه شاعری‌اش و تسلط کم‌نظیرش به شعر ودنیای تفکر عربی، در بحث ترجمه فنی شعر، ترجمه «بدوی سرخ‌پوست» را بدل به یک اتفاق مهم در ادبیات این دهه کرده است؛ به طوری که متن مقصد، خود شعری ا‌ست مجسم در زبان فارسی: « عندی غبارٌ للقری / رمدٌ للأطفال  / وحولٌ للأزقه  / و حجاره لصنع التماثیل: برای روستاها غبار دارم / برای بچه‏ها چشم‌درد / برای  کوچه‏ها گل و لای / و سنگ برای ساختن مجسمه‏ها / از شعر سمسار»
برگردان ایجاز کلام دستوری عرب به فارسی اگر نه ناممکن که بسیار دشوار است اما مترجم–شاعر ایرانی ما در استخدام واژگان و بهره‌گیری از بار عاطفی آنها در کنار معناهایی مستور بیشترین موفقیت را داشته است: « و أنا فی خریف العمر / والشیخوخه البیضاءُ بدأتْ تمسُّ جبینی / کالیاسمین الدمشقی عند کلّ منعطف / من یُولینی اهتمامه؟ / أدیری قُرصَ الهاتف یا حبیبتی  / واطلبی، مزیدا من الرُعب والعذاب / لم أعد أُبالی/ مستقبلی فی قبری/ و جمهوری الوحیدُ هو ظلّی / فی الطریق الیه…:  / حال که در خزان عمرم / و موی سپید بر پیشانی‏ام دست می‏کشد  / – مانند یاسمن دمشقی در سر هر گذر -  / چه کسی به من توجه می‏کند؟ / دلدار من / تلفن بزن / و ترس و عذاب بیشتری برایم تقاضا کن/ که دیگر اهمیت نمی‏دهم / آینده‏ام در گور است / و تماشاچیانم در سر راهم به سوی او / تنها سایه من است/ شعر وظایف خانگی »
آشنایی دیداری مخاطب ایرانی با شعر سپید، کم از مهر او نسبت به زبان رود وار آن نیست. شعر سپید ازهمان آغاز در ترسیم شکل‌شناسانه خود، استقلال و خودمختاری را به سطور آزاد شده می‌دهد. هر سطر در شعر سپید به‌اندازه خوانشش، سپیدخوانی دارد و تأویل سطور سپید گاه بیش از نوشته‌هاست. بیدج نیز در ترجمان اثر الماغوط این شاکله را حفظ کرده است و مجموعه تک زبانه ترجمه شده، به طور مجزا، پدیداری چشم نواز دارد.

ë من هرگز اسرائیل را به رسمیت نخواهم شناخت
شاعر عاصی جهان عرب، با نگاهی متفاوت به دنیای کنونی اعراب می‌نگرد؛ او پیشداوری‌ها و مفاخره‌های تاریخی اعراب را توهمی بیش نمی‌داند و می‌گوید: « به ما یاد داده‏اند که پیروزی به ما داده خواهد شد، این توهم است. هیچ چیز از پیش آماده نیست. وقتی زندانی چشم‌اندازی تاریک پیش رو دارد، به زندان نمی‏اندیشد؛ به خاطرات زیبا  فکر می‏کند. بر همین اساس من همیشه برای گذشته‏ام حسرت می‏خورم.  زمان حال اعراب یک زندان است.» الماغوط جزو معدودشاعرانی ا‌ست که دیدگاه منفی و نافی خود نسبت به اسرائیل را در همه مصاحبه‌ها ونوشته‌هایش به طور روشن بیان می‌کند:« من هرگز اسرائیل را به رسمیت نخواهم شناخت، حتی اگر ببینم کودکان سنگ انداز برای به رسمیت شناختن آن پای قراردادی را انگشت می‏زنند… من بدین جمله ایمان دارم که فلسطین ما را آزاد خواهد کرد و نه ما آن را… اگر آنها نفت دارند، ما هم اشک داریم…» شعر او البته تابع قواعد تک‌معنایی شعر سیاسی نیست و زیرگفتارهای متعدد، کار را برای مترجم دشوار می‌کند با این همه، دشواری، ضرورت کارهای بزرگ است و بیدج، این سنگ بزرگ را برداشته، گرچه دیگران، تصورشان بر این بوده باشد که «علامت نزدن است!» اما او به هدف زده.
 

وحید ضیائی      www.sherastan.ir
www.vahidziaee.ir
https://telegram.me/sherastan

.......................................................................................................................


 

“اساطیر دور، اساطیر دیگر” که درآمدی ست بر دیگرگونه های شعری معاصر، به کوشش مریم محمدی ، منتقد و پژوهشگر روانه بازار نشر کتاب شد .

محمدی در این کتاب کوشیده با معرفی هجده تن از شاعران نوگرای شعر امروز ایران فرآیندی را به تصویر بکشد که با نو سرایی نیما یوشیج و سپیدهای احمد شاملو آغاز شده و پس از گذشت نزدیک به یک قرن همچنان ادامه دارد. انسانهایی که متفاوت زیسته، متفاوت نگریسته و متفاوت خلق کرده اند و تاثیر اندیشه و آثار آنها بر کسی پوشیده نیست؛ از هوشنگ ایرانی که جیغی بنفش کشید تا احمد رضا احمدی با موج نو، یدالله رویایی با شعر حجم، بهرام اردبیلی با شعر دیگر، سیمین بهبهانی با غزل نو، رضا براهنی با جنبش متفاوت شعر و نقد، سید علی صالحی با موج ناب و شعر گفتار، علی باباچاهی با شعر پسانیمایی، طاهره صفارزاده با اشعار سپید آیینی، یوسفعلی میرشکاک و شعر عصیان، علیرضا قزوه و شعر متفاوت مقاومت، ایرج ضیایی و شعر اشیا، مهرداد فلاح و خواندیدنی، علیرضا پنجه ای و شعر دیداری، اکبر اکسیر و شعر فرانو، ابوالفضل پاشا و شعر حرکت، حبیب محمدزاده و نثر شعر و وحید ضیایی با شعرآستان هایش…

این مجموعه به تازگی توسط انتشارات محقق اردبیلی به چاپ رسیده است.

دوستان علاقمند به تهیه ی کتاب “اساطیر دور، اساطیر دیگر” می توانند مبلغ 14000 تومان (10000 تومان هزینه ی کتاب و 4000 تومان هزینه ی پست سفارشی) را به حساب بانک پارسیان با شماره ی کارت

6221061079739084

به نام مریم محمدی، واریز و با ارسال آدرس پستی (همراه با کد پستی) و کد رهگیری انتقال وجه به

https://telegram.me/mmaryammohammadii

mmaryammohammadii@yahoo.com

 

کتاب را تحویل بگیرید.


 

کلمات کلیدی این مطلب :  ،


   تاریخ ارسال  :   1394/9/29 در ساعت : 12:37:14   |  تعداد مشاهده این شعر :  1044


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

نام ارسال کننده :  حمید معلم زاده     وب سایت ارسال کننده
متن نظر :
درود........جناب دکترضیائی
محمدرضا جعفری
1394/9/29 در ساعت : 22:37:33
درودها ....................و ............
آه / رویا / رویا / درشکه زرین و ستبر من / ویران شد / و چرخ هایش / چون بومیان / همه جا پراکندند / شبی بهار را به خواب دیدم / هنگام بیداری / گل‌ها بالشم را پوشاند / یکبار هم دریا را به خواب دیدم / و در بامداد / بسترم از صدف و گوش ماهی / سرشار بود /اما /وقتی آزادی را به خواب دیدم / سرنیزه‌ها چونان هاله صبح / گردنم را در میان داشتند / دیگر مرا / روی بندرها / یا در میان قطارها / نخواهی یافت
بازدید امروز : 6,015 | بازدید دیروز : 14,792 | بازدید کل : 122,461,751
logo-samandehi