ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



از مرگ سرخ هراسی نداشتند
تقدیم به بیدلانی که دلشان تنها به عشق دفاع از حریم بهشتی کعبه الرزایا می تپد
 
از مرگ سرخ هراسی نداشتند
آلاله های دشت،
بر سینه­ ها همه داغی ز ارغوان
در دیده اشک و خون
در سر هوای وصل سپیدار و سر و یاس
آشفته در جنون.
 
آن مردمان برکه مهتاب، در عطش
بس سوختند و هیچ نگفتند سر دوست؛
بگذشته از هوس بنوشتند هر کنار
- با خون سرخ خویش –
گشتیم ما و هیچ ندیدیم غیر دوست،
یکتاست آنکه اوست.
 
ای وارثان عشق!
دیگر مجال برای سکوت نیست
این سست­­ همتی و زبونی و بی کسی
جز معنی مسلسل سر هبوط نیست؛
باید عروج کرد به دامان کهکشان
باید گریخت از اینجا و رفت و رفت
تا شهر آسمان.
 
میراث دوست هوسبارگان خورند؟
تا کی خمودگی؟
تا کی بجای غیرت لیلای دلشده،
غیرت زدودگی؟
آخور ستودگی؟
 
با دوست همنوا شو و بر باره برنشین
بر توسنی که تو را غرق خون کند
بی آبروی ناکس مردارخوار را
اهل جنون کند.
 
نومید زو مباش،
گاه طلوع مهر درخشان بعید نیست
لختی درنگ کن
این صبر تلخ ثانیه های لجن زده
دیگر برای هیچ کسی ناشکیب نیست...
 
یارب!
مدد نما.
کلمات کلیدی این مطلب :  وصل ، جنون ، سرو ، عطش ، هبوط ، سکوت ، شهر آسمان ، غیرت ،

موضوعات :  عاشورایی ، ادب و مقاومت ،

   تاریخ ارسال  :   1394/11/22 در ساعت : 21:28:57   |  تعداد مشاهده این شعر :  772


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

حسین غریب
1394/11/24 در ساعت : 9:5:16
با دوست همنوا شو و بر باره برنشین
بر توسنی که تو را غرق خون کند
بی آبروی ناکس مردارخوار را
اهل جنون کند.


آفرين جناب محمدطاهري
جابر ترمک
1394/11/24 در ساعت : 17:46:44
این سست­­ همتی و زبونی و بی کسی
جز معنی مسلسل سر هبوط نیست؛
بازدید امروز : 7,113 | بازدید دیروز : 16,528 | بازدید کل : 122,980,034
logo-samandehi