کاشکی کوک دلت با دل ِ من ساز شود
مانده تا برف زمین , مثل ِیخت باز شود
مانده تا دولت عشقت بدمد بر شب ِمن
آنچنانکه نفست خانه برانداز شود
مانده منصور ِ سَرِ دار نگوید چیزی
محرم ِغربت ِصندوقچه ی راز شود
تو که پیغمبر عشقی بنشین در بَرِ من
بنشین تاکه در این غمکده اعجاز شود
ترسم این است که اصرار ِبراین خواستنت
مثل ِاحساس زلیخا غلط انداز شود
کنج زندان مکافات نگه می دارند
یوسفی را که دراین شهر هوسباز شود
ترسم این است که این مرغ ِبه غم خو کرده
دست و پا بسته ولی عاشق ِپرواز شود
#
سایه ی عشق مرا روی سرت می بینی
لنز عکاس کمی زاویه اش باز شود
بنشین عکس بگیریم من و تو باهم
بنشین عشق هم آغاز هم ابراز شود
#سید_مهدی_نژاد_هاشمی
@poemnezhadhashemi
تاریخ ارسال :
1395/11/27 در ساعت : 22:57:9
| تعداد مشاهده این شعر :
357
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.