نشد از درد دلم یار خبر دار شود
حس یک پنجره بر سینه ی دیوار شود
آنکه از عشق فراری ست نشد یکباره
معجزه پیش بیاید و گرفتار شود
کاش جای دل دیوانه ی خود روی سرم
موج موهای پریشان تو آوار شود
عشق غم دارد و ابریست که می خواهد در
آسمان دل دیوانه تلنبار شود
از جنون تو به چه تکیه کند مردی که
آسمان بانظرت در نظرش تار شود
کار اقبال من از کار گذشته که چنین
گره انداخته بر موی تو دشوار شود
گره انداخته که نقش زمینت باشد
هرکه با خنجر ابروی تو ناکار شود
اثری از دل پرخون نگذارد باقی
آنکه در معرض دستت گل بی خار شود
می روم تا که غمت در رگ من رخنه کند
می روم فاجعه ی عشق تو تکرار شود
_سید مهدی_نژاد_هاشمی
تاریخ ارسال :
1396/5/4 در ساعت : 22:38:36
| تعداد مشاهده این شعر :
476
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.