چیزی به پایان روز نمانده ... که تو
گوشهی خاکریزطلوع می کنی.
برای ما دو روز می گذرد
برای همسرت خدا می داند
برای تو اما
زمان به عقب بر می گردد.
پشت میز تدوین مرتضی نریشن می خواند:
« راه قدس از کربلا می گذرد
و تو تا التنف
میان کربلا و قدس
ایستاده ای
تا به دنیا بفهمانی
یحیی نام ناتمامی است که تکرار می شود.»
دور می گیرند عقربه ها
دور می شوی
دورتر از حدی حتی که می شود تصور کرد
تصویر تو اما تکثیر می شود
لا به لای تصاویر وحشت زده عروسک های سیاست
لا به لای پیام های کمپین نجات خلیج گرگان
لا به لای لطیفه های سردستی
لا به لای تبلیغات مستهجن این را بخر، جایزه ببر!
لا به لای تمام اتفاقات خوب و بد شبکه های مجازی
ساده
استوار
ایستاده ای برای صلح و به مرگ لبخند می زنی.
عاشورایی که باشی
فرق نمی کند چه سال زاده شده ای
در کدام اقلیم
کدام قوم و کدام قبیله
مهم نیست خون تو دسیسه کدام دست است
و کدام زمین را به جوش می آورد؟
عاشورایی که باشی
نامت جاودان می شود:
یـ ـحیی
حـ ـسین
عـ ـباس
هـ ـمت
مـ ـحسن
...
کهیعص
سلامت می کنم در روزی که زاده شدی،
روزی که زبانه کشیدی
روزی که زمین شدی
روزی که خورشید شدی
روزی که برانگیخته می شوی
با مدال روی سینه ات: «جؤن خادم المهدی»
تو که شک نداری
برای خودم مرور می کنم:«تمام روزها، عاشوراست» و ...«تا صبح راهی نیست» ..
تاریخ ارسال :
1396/5/25 در ساعت : 15:58:44
| تعداد مشاهده این شعر :
425
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.