ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



تو می آیی
صادق ایزدی گنابادی: تو را من می شناسم تو چون نسیم خنکی از شعر بر تن تب دار من خواهی نشست و شفایم خواهی بخشید من تو را می شناسم تو شب های زیادی را برایم گریستی تو می آیی و من شکایتم را از آسمان به تو می گویم و تو با شمشیرت آسمان را به گریه می اندازی و خشک سالی از گناباد می. رود و من در میان ردیفی از گوسفند ها و سگ ها لبم را بر برکه های باران می گذارم تا سیراب شوم تو در یک روز تعطیل می آیی و برق شمشیرت تاریکی را از بین می برد تو می آیی و من شکایتم را از هیتلر به تو تقدیم می کنم و تو او را در آغوش می گیری و دوست داشتن را در دستانش هجی می کنی تو در یک عصر یک شنبه همراه مسیح می آیی و انبانی از سوال را از دوشم بر می داری تو می آیی و حجاب ها از سر ها بر می داری تا فوران زیبایی چشم ها را عوض کند تو می آیی حتی به گفته ی آن شاعر بزرگ اگر من نباشم
کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1397/2/9 در ساعت : 23:48:21   |  تعداد مشاهده این شعر :  342


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

سید محمدرضا لاهیجی
1397/2/10 در ساعت : 1:27:41
سلام استاد گرانقدر ، لذت وافر بردم از شعر نغز وپر مغز شما ، خداقوت.
صادق ایزدی گنابادی
1397/2/11 در ساعت : 14:35:59
تشکر
نظر لطف شماست
سید حسن مبارز
1397/2/10 در ساعت : 12:33:37
با درود و احترام. دست مریزاد
صادق ایزدی گنابادی
1397/4/7 در ساعت : 11:53:34
سلامت باشید
بازدید امروز : 7,790 | بازدید دیروز : 7,712 | بازدید کل : 121,723,258
logo-samandehi