باران نبودم تا هم آوای تو باشم
کوچکتر از آنم که رویای تو باشم
راحت بگویم آی غوغای منی تو
غوغاتر از آنی که غوغای تو باشم
یوسف شدن کار من بی دست و پا نیست
قسمت نشد حتی یهودای تو باشم
من اشک بی پایان شبهای تو هستم
سهمم نشد یک روزه زیبای تو باشم
در راه بودم دیدی و بی راهه رفتی
حتی نشد محو تماشای تو باشم
من از خودم دورم نمیدانم چه هستم
انگار باید ساعتی جای تو باشم
زلف تو چون دریاست،امید من اینست
آن ساحل آرام دریای تو باشم
آنقدر زیبایی که این فکر محالیست
روزی بیاید اینکه همتای تو باشم
من مرده بودم تا تو را دیدم، دوباره
من زنده ام تا اینکه شیدای تو باشم
دیوانه کردی رفتی و دیوانه ماندم
اما چه شیرین است رسوای تو باشم
تاریخ ارسال :
1399/1/5 در ساعت : 9:28:34
| تعداد مشاهده این شعر :
154
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.