باز آن شب در هوایت مست و بارانی شدم
بیخود و مدهوش از آن دستی که میدانی شدم
در هوای دیدنت تا کوچه باغ خاطره
آمدم از عطر بویت شاد و عرفانی شدم
در خیالم با خیالت همنشینی کردهام
بیسر و بیدست و پا از خویشتن فانی شدم
ناگهان در جست و جویت خویش را گم کردهام
این زمان سرگشته زین سودای پنهانی شدم
خواستم در بوستان شعر پیدایت کنم
بعد از این شاعر شدم، مست غزل خوانی شدم
در منای با صفای قبلهگاه کوی تو
با تمام عشق و شور و شوق قربانی شدم
تا بهاران در وصالت دلخوش و شیدا شوم
همنشین سوز و سرمای زمستانی شدم
چون که از کویت نسیمی خوش وزید ای همنفس
زان نسیم جانفزایت باز طوفانی شدم
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/2/4 در ساعت : 18:5:38
| تعداد مشاهده این شعر :
970
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.