معتکف عشق تو
نه بوی بهشتی، نه میی، نه ملکوتی
باید بپرم سوی تو با بال قنوتی
باید بگشایم دل خود بین سحرها
شاید بتکانی به دل من ملکوتی
ای سوره والشمس! بدم تا که نشیند
در سایه تابیدن عشقت، برهوتی
با قصد تماشای تو من میپرم از خویش
باید بکنم سوی بهشت تو هبوطی
من معتکف عشق توام جلوه کن ای ماه!
بگشای به افطاری من سفره قوتی
وقتی که می افتد رخ تو روی افقها
در تابش تو ذره شود هر جبروتی
بگذار بنوشد ز تو یک چشم عطشناک
بگذار ز شهدت بچشد شاخه توتی
صبح غزلی بی تو در این پنجره ها نیست
تا خیمه زده روی افق مهر سکوتی
******
من مرده ام از ماه کمی نور بیارید
بر روح من امشب بگذارید حنوطی
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/24 در ساعت : 3:29:12
| تعداد مشاهده این شعر :
1195
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.