غرق آفتاب
سپيده نيست که در دستت آفتاب شود
به خاک روشني شعرهاي ناب شود
حروف نام تو را در لبم رها سازد
و در دقايق تاريک من شهاب شود
تو آن خيال عجيبي که شاعرم کرده ست
که ذهن کوچک من قطره قطره آب شود
کدام جمعه مرا مي پراکني در خاک؟
که زير پاي تو هر اشک من گلاب شود
کدام جمعه گره ميخورد به آغازت؟
که ذره ذره جهان غرق آفتاب شود
حجاز لحن تو را منتشر کند در باد
حروف مرده پر از شور و التهاب شود
غزل به خون جگر از لبم پديد آيد
صداي سوخته ام مثل بوتراب شود
*****
شب است و حجرۀ باراني ام پر از غم توست
و اشک مانده که اوراق يک کتاب شود...
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/4/13 در ساعت : 19:53:39
| تعداد مشاهده این شعر :
846
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.