بهار آمد و دل بیقرار و غمگین است
فضای سینهی من داغدار و سنگین است
به هجر یار غبار است و غم، سیاه و کبود
تمام باغ که پر لالههای رنگین است
به فصل گل که قناری دوباره میخواند
به گوش دل نفس آشنای دیرین است
روم به زورق اندیشه تا سرای رفیق
که او قرار دلِ بینوای مسکین است
کنون که دوست ز ما دل برید و کوچ نمود
صفای عطر حضورش چو خواب نوشین است
اگر به سینهی سردش دلم بسوخت چه باک
هنوز کوچه پر از خاطرات شیرین است
منم چو نرگس غمگین به فصل رویش گل
که رسم مهر و وفا در مرام ما این است
اگر چه این دل «تنها» سزای جور تو نیست
فدای چشم خمارت که رهزن دین است
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:23:37
| تعداد مشاهده این شعر :
1135
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.