گاه ... از دیدن هر چیز دلم می گیرد
از نگاه به خودم نیز دلم می گیرد
عنکبوتی که مرا در خفقان پیچیده ...
آخ .. از سینه ی لبریز دلم می گیرد
یاد و بودی که فقط رنج برایم دارد
از شب خاطره انگیز دلم می گیرد
کرم شب تاب فراری شده از شبهایم
ماه پر حادثه برخیز دلم می گیرد
حال و روزی که فقط جغد از آن خشنود است
از غم دلهره آمیز دلم می گیرد
درد و غم از درو دیوار زمان می بارد
خسته از هق هق ِ یکریز دلم می گیرد
دست بردار تو از کشتن مردم یک دم ...
از تو و خنجر ِ چنگیز دلم می گیرد
این همه عاشق دل سوخته را چون منصور...
بر سر دار نیاویز دلم می گیرد
چشمهایم به تو گفته است مگر این را که ...
از من و فاجعه بگریز ، دلم می گیرد
که تو رفتی و نماندی نفسِ آخر را..
این چه رسمیست به پرهیز دلم می گیرد
م- شوریده 3/2/1390 سید مهدی نژادهاشمی
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:24:32
| تعداد مشاهده این شعر :
1179
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.