ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



صبح روزی که خون محرابت روی پیشانی هوا پاشید


به امام علی  ع



 



نگران نیستی امیرعرب، دختر آشفته ی پدر بشود؟



پلکهایش ورم کند از صبر،گوشه ی خوابهاش تر بشود؟



 



آفت افتاده بین نخلستان ، همه هیزم شدند الاٌ تو



تبرپا برهنه می ترسد : سایه ات وقف رهگذر بشود



 



چاه را در بغل بگیر ونبین لاشخورها احاطه ات کردند



کوفه ي مست خواب آلوده  نکند از تو با خبر بشود !



 



صبح روزی که خون محرابت روی پیشانی هوا پاشید



ابر و دریا به هم گره خوردند باد می خواست شعله ور بشود



 



کعبه بر دست های ابراهیم  تکه تکه طواف خون می کرد



حجرالاسودی که آمده بود به صفای تو مفتخر بشود



 



 



شهردرنیمه های شب فهمید که کلاه از سر زمین افتاد



فزت ...یعنی امیر می خواهد درتلی خاک مختصر بشود!



 



 



 



فاطمه قائدی


کلمات کلیدی این مطلب :  صبح ، روزی ، که ، خون ، محرابت ، روی ، پیشانی ، هوا ، پاشید ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/5/20 در ساعت : 0:53:0   |  تعداد مشاهده این شعر :  1339


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

احمد فرجی
1391/5/20 در ساعت : 3:39:39
باسلام وادب واحترام
ضمن آرزوی قبولی طاعات وعباداتتان درماه ضیافت خدا
زیبا وروان و دلنشین . ماجور باشید و التماس دعا
نغمه مستشارنظامی
1391/5/22 در ساعت : 14:52:42
نگران نیستی امیرعرب، دختر آشفته ی پدر بشود؟... زیبا و فخیم سروده ای دوست شاعرم.موفق باشی
مجید ملک زاده (موج)
1391/5/21 در ساعت : 16:51:6
سلام و درود بر خانم قائدی
زیبا سرودید
طاعات و عباداتتان قبول
و پیش پیش تولتان هم مبارک
سید اکبر سلیمانی
1391/5/24 در ساعت : 3:46:53
سلام سرکار خانم قائدی.خیلی زیبا بود.سبز باشید
مدینه ولی زاده جوشقان
1391/5/23 در ساعت : 9:46:58
سلام
طاعات و عبادات قبول
بسیارزیبا و دلنشین بود
در پناه حق باشید
نسرین حیایی تهرانی
1391/5/20 در ساعت : 14:36:37
غزل هایتان مثل هوای تازه می مانند. نفس می آورند و روح را می نوازند. دست مریزاد
سید حسن مبارز
1391/5/24 در ساعت : 1:34:39
دست مریزاد . موفق باشید .
بازدید امروز : 17,009 | بازدید دیروز : 24,729 | بازدید کل : 121,572,969
logo-samandehi