ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



میان فوج لک لک ها


چه حالی دارد آن بالا، زمین را زیر پر دیدن



پرنده بودن و خود را رها از شور و شر دیدن



چه حالی دارد آن بالا، میان فوج لک لک ها



تو باشی و تو و خود را رها از بال و پر دیدن



از آن بالا، هزاران مرد و زن را آدمک چوبی



هزاران خانه را کبریت های بی خطر دیدن



چه حالی دارد آن بالا به دور از هر چه باداباد



درنگی خویش را از رنج دنیا بی خبر دیدن



دلم گیر است و دلگیرم، دلم خون است و دلخونم



از این یک عمر خود را بیقرار یک سفر دیدن



"بدان پروانه می مانم که افتد در چراغانی"



سرم گرم است و سرگرمم به این در شعله گردیدن



خداواندا! چه حالی می کنی وقتی از آن بالا



مرا می بینی و ما را به چشم کور و کر دیدن



تو دریا را به چشم مختصر دیدی و اشکی شد



چه می بینی مرا از اینهمه شام و سحر دیدن



مرا شک می کنی، آوارگی های مرا حتی



چه حالی می کنی از کوچه ها را در به در دیدن



چه حالی دارد آن بالا؟ خدایی کردن و خود را



از آشوب زمین و حال مردم بی خبر دیدن؟



تو آن بالایی و شیراز را یک نقطه می بینی



من این پایین، پیِ هر نقطه را شیرازتر دیدن



تو شاعر نیستی اما گمانم خوب می فهمی



امید نوبهاری بودن و زخم تبر دیدن



هجوم چارفصل درد را بر باغ بی برگی



تلاش دستهای باغبان را بی ثمر دیدن



تو شاعر نیستی اما گمانم خوب می فهمی



صدای ناگزیر شاعری را شعله ور دیدن



شبیه حسرت یک شاخه مریم مادری کردن



مسیحِ زخم را مصلوب مشتی بی پدر دیدن



نمی خواهی که در دنیا کسی جای خودش باشد



ولی تلخ است، باور کن، خسی در چشم تر دیدن



بیا مردی کن و خورشید را جای خودش بنشان



که من دلگیرم از خورشید را بالای سر دیدن 


 
کلمات کلیدی این مطلب :  میان ، فوج ، لک ، لک ، ها ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/5/27 در ساعت : 2:32:52   |  تعداد مشاهده این شعر :  1224


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

دکتر آرزو صفایی
1391/5/27 در ساعت : 12:57:11
درودتان زیباست و فاخر
دست مریزاد
احمد فرجی
1391/5/27 در ساعت : 2:49:27
باسلام واحترام.زیبا بود ودلنشین .موفق باشید
اصغر اکبری
1391/5/28 در ساعت : 1:18:27
سلام جناب بهراميان
هميشه ارادت خاصي به شما دارم.
بسيار زيبا بود.
فكر كنم در اين مصرع مشكل تايپي هست.(چه حالی می کنی از کوچه ها را در بدر دیدن)
با مهر


دوست ارجمندم جناب اکبری عزیز با سلام و احترام
و با سپاس از اینکه قابل دانستید و نطر دادید
در باب مشکل تایپی مصرع حق با شماست. یعنی در واقع بهتر است "در بدر" با جدا نویسی حرف اضافه "به" به شکل صحیح تر یعنی "در به در" نوشته شود. این را هم بگذارید به حساب در به دری های این روزها که مجالی برای تامل بیشتر در کلمات را به حقیر نمی دهد. باز هم سپاسگزارم از نظر لطف تان.
ارادتمند: بهرامیان
علی رضا آیت اللهی
1391/5/28 در ساعت : 0:27:56
سلام
شعری است بسیار روان و زیبا و خیال انگیز که این آخرین مزیٌت متاسفانه این روزها کمتر در اشعار شعرای گرامی دیده می شود .
ماشاء الله .
استوار و پایدار باشید انشاء الله .
علی‌رضا قزوه
1391/5/27 در ساعت : 10:43:40
سلام . چه شعر خوبی بود و چه حال خوشی هم داشت عصیان بنده ای که دانسته شاعرانگی خدا را انکار می کرد و لابد می داند که خدا شاعرترین است بی هیچ شک و شبهه ای. شاعر معاصر تاجیک سلیم شاه حلیم شاه در قصیده فردوسی خود دارد: خدا که خود ز هنر طبع شاعری دارد....
بازدید امروز : 10,656 | بازدید دیروز : 10,735 | بازدید کل : 121,804,710
logo-samandehi