ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



اين سان كه بي مضايقه مي پروري مرا


 



اين سان كه بي مضايقه مي پروري مرا



گویا به شيرِ داغِ جنون ، مادري مرا



سيمرغِ لحظه هايِ يتيمي بگو مگر 



کاینسان همایِ سایه به جان گستري مرا ؟



من نيستم ، جزآنكه تو را باورم كنند



تو نيستي ، جزآنكه همه باوري مرا



خود كفرِ نخ نماست همه تار و پودِ من



گويا فرو نيامده پيغمبري مرا



موسي به طورِ‌چلّة ديجور خفته است



وين كفرِ زلفِ توست ، تويي سامري مرا



هذيان نشسته اي كه به بازيچة هوس  



بخشي طلب نكرده دلِ ديگري مرا



دانم كدام مانيِ مانات نقش بست



امّا كدام شاعرِ صورتگري مرا



اينگونه رويِ بومِ عدم رسم كرده است



محكومِ جان گراني و سنگين سري مرا



اين يوسفِ دلي كه به بازار برده ام



باري به چند چوبِ جفا مي خري مرا



روزي تمامِ باورِ من سوخت در تبت



حتّي نمانده زآن همه ، خاكستري مرا



جز آن كه با فريبِ غمت فربه اَم كننـد



قربان چرا كنند بدين لاغري مرا ؟



پروازِ من به اوجِ قفس هم نمي رسد



اصلا نبود كاش كه بال و پري مرا



تا مي دوَم كه: جورِ ‌تو را جار مي زنم



بي لحظه اي به لاف و يقين ، بنگري مرا



‎يا مي بري به سمتِ جنوني مورّبم



يا مي زني به گنگي و كور و كري مرا



رفتم چو بختِ خفته به كامِ‌ تو بارها



اين بار مانده ام كه كجا مي بري مرا



رويِ كدام عصمتِ ‌من نرد باختي



ناآزموده حيلتِ حور و پري مرا



گيرم كه با حلاوتِ تو خوگرفته ام



امّا نگو كه دايه تر از مادري مرا



 



وبلاگ من : زبور حیرت



http://moalish.blogfa.com/


کلمات کلیدی این مطلب :  اين ، سان ، كه ، بي ، مضايقه ، مي ، پروري ، مرا ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/5/30 در ساعت : 16:52:53   |  تعداد مشاهده این شعر :  1663


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

سیاوش پورافشار
1391/5/30 در ساعت : 20:42:42
درود بر شما بزرگوار
تسلط شما بر ظرایف ادبی معلوم است اما چند نکته خدمت شما عرض می کنم یکی اینکه غزل شما 17 بیت بود و این برای غزل کمی شاید مناسب نباشد خصوصا در عصری که ذهن آنچنان دلمشغولی دارد که زمان کم می آورد حذف یکی دو بیت بسیار غزل را زیبا تر می کند همچنین حقیر بر یکدستی مفهوم در غزل اعتقاد دارم (یا به قولی ارتباط عمودی) حضرتتان از ابتدای غزل معشوق خویش را مایه سایه گستردگی و بی مضایقه پروردن می دانید و در اواسط غزل ایشان را مایه گنگ و کور کردن خود و در نهایت ایشان را حتی در حد یک مادر هم نمی داند برایم اینگونه موارد سئوال است امیدوارم مرا عفو بفرمایید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با تشکر از لطف و دقت نظر حضرت عالی
نظرتان در باره تعداد ابیات و یکدستی مفهوم بی شک صحیح است . اما جای بحث و نظر زیاد است . در شعر عاشقانه از این دست که از تجلی های مختلف معشوق سخن به میان می اید این تناقض ها پیش آمدنی است . در ضمن بجز دو بیت اول ٍ بیشتر ابیات شکوه انگیزند . و این شاید از آن رو باشد که
از ابتدا سر شکوه باز کردن با معشوق از ادب به دور است . نمی دانم به هرحال شعر بلندی این گونه ، بی نیاز از ویرایش نیست .
باز هم متشکرم
اکبر نبوی
1391/5/31 در ساعت : 7:5:13
درود بر دکتر شیخ الاسلامی عزیز
غزلی پر خون، محکم و عارفانه ای است شیدایی. و چنین می نماید که سلوکی شایسته داشته اید. لذت بردم از شور و شیدایی این غزل
شیدایی تان برقرار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام

آفرین بر نظر پاک خطا پوشتان

در کنار نقدهای بجای دوستان ، دلگرمی و تایید شما نیز جانبخش است
پایدار باشید
سید علی اصغر موسوی
1391/5/31 در ساعت : 4:2:59
پنداشتم زداغ جنون ، مادری مرا
**
سایه به سر به غمکده ،می گستری مرا
**
سلام خواستم عرض ارادتی شده باشد ، روز پزشک مبارک
با زهم خدمت خواهم رسید.
فعلا
یاحق
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام
ممنون از توجه استاد گرامی و تبریک تان
پیشنهادتان برای رفع معضل واژه ی شیردان ، پیشنهاد استادانه ای ست اما اجازه بفرمایید با کمی تغییر آن را به کار ببرم
پنداشتم به شیر جنون مادری مرا

ترکیب « شیرجنون » را در غزل دیگری به این صورت آورده ام :
مرا ز شیر جنون ام هزار ساله گرفتند
زمانه نیز به دیوارِ عقل کوفت سرم را

با تشکر فراوان.
مصطفی پورکریمی
1391/5/31 در ساعت : 1:40:21
سلام جناب دکتر شیخ الاسلامی عزیز
از این که فرصتی پیدا شد تا روز پزشک را تبریک عرض کنم خدا را شکر می کنم و سرودن این غزل بسیار خوش آهنگ و خوش تراش که سرشار از ترکیبات و استعارات بدیع و تلمیحات دلنواز است را هم به شما تبریک عرض می کنم بیت هایی از این غزل در اوج اند مثل :خود كفرِ نخ نماست همه تار و پودِ من/گويا فرو نيامده پيغمبري مرا/ و بیت بعدی:موسي به طورِ‌چلّة ديجور خفته است/وين كفرِ زلفِ توست ، تويي سامري مرا/ و ..... اما با پوزش چند نکته هم عرض می کنم 1 - طولانی شدن که آنرا به سوی قصیده شدن سوق می دهد که از طراوت و ظرافت اثر می کاهد ." شیردان جنون " در مطلع غزل ترکیب و شروع مناسب و جذابی نیست همچنین با این بیت ( جز آن كه با فريبِ غمت فربه اَم كننـد/قربان چسان كنند بدين لاغري مرا ) اصلا موافق نیستم علی الخصوص مصرع دوم آن و در بیت ( تا مي دوَم كه: جورِ ‌تو را جار مي زنم/ بي لحظه اي به لاف و يقين ، بنگري مرا ) مصرع دوم پاسخ مناسبی نمی دهد به نظر می رسد حرف اضافه ی " تا" بهتر از " بی " جواب می دهد هرچند پیشنهاد من برای این بیت این است : تا مي دوَم كه: جورِ ‌تو را جار مي زنم/افتاده ام به لاف و يقين ، بنگري مرا / و گستاخی مرا ببخشایید موفق و پیروز باشید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوست و برادر گرامی ام سلام
عید مبارک و طاعات قبول در گاه حق
از تبریک حضرت عالی نیز ممنونم
اما در باب توجهات حضرت عالی عرض می کنم که :
طولانی شدن غزل را بنده هم نمی پسندم از دستم در رفت . انشاء الله در ویرایش نهایی تعداد مناسی پیدا خواهد کرد
شیردان واژه مناسبی نیست اگر ساختار دیگر یا واژه ی جایگزین را صلاح می دانید بفرمایید ممنون می شوم
در مورد بیت ( جز آن كه با فريبِ غمت فربه اَم كننـد/قربان چسان كنند بدين لاغري مرا )
متوجه نشدم چرا اصلا موافق نیستید ممنون می شوم که از نظر ساختار ، بافت یا معنا کدام یک ؟
در مورد بیت :
( تا مي دوَم كه: جورِ ‌تو را جار مي زنم/ بي لحظه اي به لاف و يقين ، بنگري مرا )
توجه حضرت عالی را به این نکته معطوف می کنم که این بیت همه اش موقوف به معنی بیت بعد است یعنی بعد از بنگری مرا ویرگول می خورد و این گونه می شود :
( تا مي دوَم كه: جورِ ‌تو را جار مي زنم/ بي لحظه اي به لاف و يقين ، بنگري مرا ،
یا می بری به سمت جنونی مورّبم / یا می زنی به گنگی و کور و کری مرا )
اگر باز ایرادی هست بفرمایید اصلاح کنم .

ممنون از دقت نظر شما
پاینده باشید
ابراهیم حاج محمدی
1391/5/31 در ساعت : 21:46:31
مجددا سلام
بله بنده توجه دارم که حافظ وحتی سعدی از این قبیل قوافی دارند و اگر نداشته باشند مدرسین علوم ادبی در ارائه ی شاهد مثال برای عیوب قافیه دستشان خالی است . . مگر سعدی در این سروده {{ دیدار تو حل مشکلات‌ است / صبر از تو خلاف ممکنات ا‌ست /الخ}} اصلا قافیه دارد یا در این بیت حافظ شما قافیه ای می بینید ؟{{در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع //شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع }} . رندی حافظ گاه در همین جاها ظهور کرده است ببینید چه هنر مندانه حشوی بارز و اشکار در این غزل را بکار می برد ؟ {{دردم از یــار ســــــت و درمــان نـیــز هـم //دل فــــــدای او شـد و جـــــان نـیــز هـم }} {نیز} و {هم} هر دو به یک معناست ولی حضرت حافظ ، بی خیال این حشو را در سرتاسر غزل تکرار کرده است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درود بر شما
با تشکر دوباره
شک نیست که بنده عیب قافیه ی مورد نظر را چون سکته در وزن از اختیارات دانسته ام وگرنه بی گمان نظرِ حضرت عالی در این باب کاملا صحیح است . سئوال بنده همچنان این است که با توجه به حضور الف تأسیس ایا این ز اختیاراتِ قافیه هست یا نه ؟ اگر نه که کلا از خیرِ این بیت بگذرم . چون اصلا بر پایه ی همین قافیه پی ریخته شده است . منظورم حرکتِ حرفِ دخیل است . بخصوص بعد از حضور حرف تاسیس .
تا آن جا که بنده می دانم ، دخيل حرف متحركي است كه بين حرف «روي» و الف تاسيس مي‌آيد. مانند حرف «ي» در حكايت و شكايت يا حرف «و» در طراوت و حلاوت.

تكرار حرف دخيل مثل حرف تأسيس واجب نيست و جزو مستحبات است و اما اگر شاعري رعايت كند،به زيبايي قافيه و در مجموع شعر افزوده است. اما حركت حرف دخيل لازم و واجب است، مگر آنكه حرف «روي» متحرك شود. يعني چي؟ يعني اينكه «شاعر» با «باور» قافيه نمي‌شود. به خاطر اينكه حركت حرف دخيل در اين دو كلمه متفاوت است. در شاعر حركت حرف دخيل كسره است و در باور فتحه، در صورتي كه اگر حركت حرف دخيل در قافیه یک شعر فتحه باشد همه بايد فتحه باشد، اگر ضمه است همه بايد ضمه باشد. مگر آنكه حرف روي متحرك باشد.

"مگر آنكه حرف «روي» متحرك باشد" يعني چي؟ يعني اختيارات شاعري در قافيه. همانگونه كه در عروض، شاعر اختياراتي دارد و مثلاً مي‌تواند در جايي، هجاي كوتاه و بلند را جابه جا كند، در قافيه هم اختياراتي دارد. مثل همين قافيه كردن شاعر با باور. يا ظاهر با ياور و چادر... و همان طور كه گفته شد، زماني مجاز به اين كار هستيم كه حرف «روي» متحرك شود. يعني حرفي به آن افزوده گردد. مثلاً به جاي باور بگوييم باوري. به جاي شاعر بگوييم شاعري. كه در اينجا حرف روي «ر»، متحرك شده است. مثال از حضرت مولانا:

در تو نهان چهار جو هيچ نبينيش كه كو

همچو صفات و ذات هو هست نهان و «ظاهري»

جنگ ميان بندگان كينه ميان زندگان

او فكند به هر زمان اينت ظريف «ياوري»

جوشش شوق از كجا جنبش ذوق از كجا

لذت عمر در كمين رحم به زير «چادري»

این ها را که نوشتم می دانم بهتر از من می دانید . اما گفتم شاید دوست جوانی این نقد و نظر را بخواند و مفید واقع شود
باز هم متشکرم


محمود کریمی‌نیا (کریما)
1391/5/31 در ساعت : 12:16:13
خود كفر نخ نماست همه تارو پود من

گويا فرو نيامده پيغمبري مرا

سلام آقاي دكتر

بسيار زيبا وروان وپرمحتوا از خواندنش لذّت بردم.


همواره شادو سر بلند باشيد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام
شاگرد نوازی می فرمایید استاد
پاینده باشید

معصومه عرفانی (عرفان)
1391/5/30 در ساعت : 18:50:7
سلام استاد گرانقدرم جناب دکتر شیخ الاسلامی بزرگوار بسیار بسیار زیبا سرودید در پناه حق سالم و بر قرار باشید
سارا وفایی زاده
1391/5/31 در ساعت : 10:46:57
سلام
زیبا بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام
زیبایی در نگاه شماست
نه در چیزی که به آن نگرسته اید

پاینده باشید
سعید امینائی (ذوالنون)
1391/5/31 در ساعت : 4:32:39
سلام

از زندگی نا امیدمان نکنید!!!

یا رب کنار ساره نازای بخت من

از مرحمت نصیب نما هاجری مرا!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با سلام و تشکر از حضور گرمتان
بیت زیبایی سرودید نازنین
پاینده باشید
ابراهیم حاج محمدی
1391/5/31 در ساعت : 15:52:4
با سلام و عرض ارادت
سروده ی زیبائی است بعضی فراز ها اوج دلچسب عجیبی دارد . استفاده کردم . دست مریزاد

خصوصی { این قسمت را پس از مطالعه حذف بفرمایید } جناب دکتر اولا {سامری }به دلیل مکسور بودن میم با بقیه ی قوافی هم خوانی ندارد . ثانیا چه ضرورتی دارد که همه ی قافیه ها را بکار گیرید ؟ این کار به نظر من به زیبائی کار شما و هر شاعر دیگری لطمه می زند . هفده بیت را به نصف تقلیل دهید و بگذارید حلاوت و شیرینی در همان ابیات برجسته و ناب متمرکز باشد . بهتر نیست ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با سلام
از دقت نظر شما ممنونم
با عرض پوزش چون بخش خصوصی نظر شما را برای خودم و دیگر دوستان مفید دانستم حذف نکردم
جسارتا در مورد قافیه سامری عرض می کنم با توجه به اطلاعات من در صورت وجود الف تأسیس در قافیه ، استفاده از کسره و فتحه و حتی ضمّه جایز است . مثلا در غزل زیر از حافظ که به جز بیت اول که از کسره استفاده شده باقی قوافی با فتحه آمده است .
کرشمه‌ای کن و بازار ساحری بشکن
به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن
به باد ده سر و دستار عالمی یعنی
کلاه گوشه به آیین سروری بشکن
به زلف گوی که آیین دلبری بگذار
به غمزه گوی که قلب ستمگری بشکن
برون خرام و ببر گوی خوبی از همه کس
سزای حور بده رونق پری بشکن
به آهوان نظر شیر آفتاب بگیر
به ابروان دوتا قوس مشتری بشکن
چو عطرسای شود زلف سنبل از دم باد
تو قیمتش به سر زلف عنبری بشکن
چو عندلیب فصاحت فروشد ای حافظ
تو قدر او به سخن گفتن دری بشکن

مگر آن که بفرمایید جایز است اما از فصاحت به دور که ان گاه نظرتان گریبان حافظ را هم خواهد گرفت .

در مورد تعداد ابیات انشاء الله در ویرایش نهایی اصلاح خواهد شد
با تشکر از مرحمت شما و دقت نظر همیشگی تان در ظرایف ادب فاخر فارسی .
غنیمتی هستید برای بنده و سایر شاعران سایت.
رضا کرمی
1391/5/31 در ساعت : 23:38:24
سلام فراوان بر دکتر عزیز و فرهیخته شعر زیبا ی شما را چند بار خواندم...نکاتی در این رابطه عرض می کنم که نظر شخصی این حقیر است...حس می کنم زمان پرداخت در مصراع نخست بیت اول با مصراع دوم همان بیت هماهنگ نباشد...فرموده اید:

اين سان كه بي مضايقه مي پروري مرا
پنداشتم به شيرِ جنون ، مادري مرا

در حالیکه زمان در فعل بیت اول حال مستمر و جاریست است(می پروری مرا) در مصراع بعد شاعر ذهن خودش را به گذشته حوالت می دهد .. وقتی که پروردن بی مضایقه هنوز جاری و ساریست بهتر بود شاعر بگوید می پندارم که به شیر جنون مرا مادری مرا

در بیت بعد:
سيمرغِ لحظه هايِ يتيمي بگو مگر ؟
یا خود همایِ سایه به جان گستري مرا

تلمیح نهفته در این بیت و هماهنگی بین سیمرغ یتیم پرور و سایه ی مهری که به هما نسبت داده شده است از نکات بارز این بیت اند هر چند از لحاظ صورت به نظر می رسد کلمه های (مگر)) و ((خود)) حشو به نظر رسیده و به ضرورت وزن در شعر گنجانده شده اند
دو بیت زیر بسیار شکوهمندند

خود كفرِ نخ نماست همه تار و پودِ من
گويا فرو نيامده پيغمبري مرا

موسي به طورِ‌چلّة ديجور خفته است
وين كفرِ زلفِ توست ، تويي سامري مرا
هر چند در بیت نخست نیز کلمه ی((خود)) حشو به نظر میرسد و دربیت دوم ((چله ی دیجور)) ترکیبی است که با زبان و فضای شعر تا حدی نامانوس می باشد....
ادامه دارد...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام بر دوست عزیز شاعرم
چه شعر سراسر اشکالی گفته ام . از محضر دوستان خجالت می کشم . اما حسن اش به این بود که از نظرات دوستان کلی درس گرفتم .

پیری است و بی توجهی
اشکال وارد است .
این بیت ابتدا به صورت زیر بود:
گویا به شیردانِ جنون مادری مرا - که به پیشنهاد استاد موسوی تغییر دادم بی توجه به مسئله ی زمان . دوستان با شیردان به جای پستان موافق نبودند . خودم هم راضی نبودم . به هر حال ، بیت اول می تواند چنین اصلاح شود :
گویا به شیرِ داغِ جنون ، مادری مرا

و بیت دوم : مثلا می توان این طور نوشت

سیمرغِ لحظه های یتیمی بگو مگر
کاینسان همایِ سایه به جان گستری مرا ؟

که مشکل « مگر » و « خود » که حشو به نظر شریفتان آمده اند به نحوی اصلاح گردد
پیشنهاد دیگری هم اگر دارید در باره ی این بیت ممنون می شوم بفرمایید

در باره ی «خود» در بیت ( خود کفر نخ نما ... ) زیاد با شما موافق نیستم . اینجا کارکرد معنایی دارد . خود در این جا به معنی کلیتِ همه ی تار و پودِ هستی من است . شاید نوعی تأکید بر واژه ی « همه » . دوستش دارم این خودِ لامصّب را اینجا . چه کنم ؟

منتظر ادامه ی نقد شیرینتان هستم
وحید ضیائی
1391/6/1 در ساعت : 19:50:9
افاضات فراوان بوده است ... من زیبایی شعر را در قالب خوش نشسته اش می ستایم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام استاد
باورم نیست که در نگاه مشکل پسندتان برای این وجیزه بهایی باشد
ستایشی اگر هست لایق ذهن زیبای شماست
پاینده باشید
هادی ارغوان
1391/6/3 در ساعت : 18:24:47
بسیارلذتبخش بود و دلنشین.
به ویژه ازنظرات استادان دیگر
استفاده کردم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام
ممنون از لطف شما
با شما شدیدا موافقم که اگر حاصل درج شعر در این سایت ، ورود اندیشمندان به حیطه نقد و نظر نباشد کار چندان دلچسبی نیست
من هم بسیار از استادانی چون شما بهره می برم
پاینده باشید
خلیل ذکاوت
1391/6/2 در ساعت : 20:29:55
سلام آقای دکتر
غزلی سخته و پخته بود
دست مریزاد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با درود فراوان
نگاهِ لطف شما را چراغ راه خواهم کرد
پاینده باشید
ساراسادات باختر
1391/6/3 در ساعت : 10:40:10
بسیار خوب بود جناب شیخ الاسلامی..
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
با تشکر از حضور شما
سینا شهیدا
1391/6/1 در ساعت : 10:32:40
بزرگان و اوتاد ادب پارسي ، طوسي مي سرايند، شيرازي دل مي برند و نيشابوري فرياد عاشقانه ي ارباب شعر را بلند مي كنند. چه شوري در سايت به راه انداخته ايد.درود بر فردوسي ، سعدي و خيام و استاد دكتر شيخ الاسلامي عزيز. بعد از اين همه نقد فاخر من چه بگويم؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام بر شما دوست گرامی
مفتخرم از آشنایی با شما
و با تشکر از اظهار لطف حضرتعالی عرض می کنم که این اساتید که بر شعر شاگردِ شوخی ، وقعی گذاشته اند و اغلاط بی شمار شعرش را گرفته اند . شوری که فرموده اید از لطف این عزیزان است و نه هنرِ من .
پاینده باشید
محمد حسین انصاری نژاد
1391/6/3 در ساعت : 12:35:32
سلام
شعرزیبایی است.دست مریزاد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام
ممنون از شما
به زیبایی آثار شما نیست که ادیب شاعر و ناقد توانای هم روزگارمان سعید یوسف نیا آن نقد عارفانه را بر اثار شما نوشت .
ممنون از حضورتان در این نقد و نظر
زهرا شعبانی
1391/6/17 در ساعت : 23:26:47
سلام بزرگوار
غزل بسیار زیبایی بود
چندین بار خواندم و لذت بردم
پایدار باشید
اشرف گیلانی
1391/6/25 در ساعت : 13:31:15
نگو كه دايه تر از مادري مرا...
بازدید امروز : 8,501 | بازدید دیروز : 13,569 | بازدید کل : 122,994,991
logo-samandehi