پنهان پیاله ی پر و پیمان دیگری،
پیموده ام زپلک پری-چشم پیکری
امشب ستاره ها همگی بوسه می زنند
چون من به روی زهره جبین، ماه منظری
ماه آرمیده در شب زلف دراز تو
جز من نمانده در سر کویت قلندری
آغاز قصه ی من و تو چشم های توست
پایان داستان، منم ودامن تری
تاچشم باز می کنی ام صید می شوم
از چنگ باز رفته مگر در، کبوتری
مستند دیدگان تو و مست می کنند
هرکس که دید چشم تو پیمود ساغری
مو شانه کن که ماه برون آید از خسوف
پلکی بزن که دیده فرو ریزد اختری
نوح آنکه در نگاه تو عمرش به سر رسید
قارون کسی که دارد از عشق تو دفتری
*
افروخت در نگاه من اسفند، مهر تو
انداخت تیر چشم تو بر سینه آذری
از بس تپید ماهی قلبم درون اشک
هردم زتُنْگ چشم روان است گوهری
در اشک غوطه می خورد آتش نشین، دلم
مرغابیم زمانی و گاهی سمندری
پرمی کشید قلب من از سینه ام اگر
می یافت رو به سوی تو - هرآینه - دری
دل داده ام به روی تو جان نیز را ببر!
کی جای عشق، زندگی! آورده دلبری؟!
من قد کشیده ام که بیافتم به پای تو
چون برگ عاشقی کف پای صنوبری
در پیش پایت آری! اگر خوش نداشتی
محبوب من بگو به من از مرگ بهتری
خواهی مرا بگیر در آغوش یا بکش
جانم به لب رسیده عزیزم... مخیری
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/6/1 در ساعت : 21:48:42
| تعداد مشاهده این شعر :
1089
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.