مه آباد -- تقدیم به هموطنان پیش مرگ کَُرد سلحشورم به پاسداشت حادثه ی خونین شهریور در مهاباد و تمام مظلومیت های دوران جنگشان
هربار که از جور تو صیاد نوشتم
در آب گره بستم و بر باد نوشتم
پژواک ستمهای تو در کوه نپیچید
هرچند که با تیشه ی فرهاد نوشتم
فریاد گلوگیر من از بغض فروخفت
ناچار قلم راندم و فریاد نوشتم
اشک مژه با اشک قلم همنفسی داشت
هر واژه که از چشم من افتاد نوشتم
دفتر که نه از داغ شهیدان جگرم سوخت
یک جمله که از آن همه بیداد نوشتم
یک روز تورا در دل مهران گله کردم
یک روز لب تنگه ی مرصاد نوشتم
از درد رمادیه و تکریت چه کم داشت
آن رنج که در موصل و بغداد نوشتم
هر واژه ی من میل شقایق شدنش هست
امروز که از داغ مهاباد نوشتم
این خنده تلخی ست که با گریه عجین است
حزنی به دلم بود ولی شاد نوشتم
در وصف پریشانی ابریشم زلفت
گیسوی غزل را یله در باد نوشتم
از بس که تو موزونی و چشم تو مقفّی
گل کرد غزل گرچه من آزاد نوشتم!
اندکی زودترآپ کردم به جهت دعاگویی شما در کربلا و نجف